دیوان حافظ – جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو دامِ راه می‌بینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست

خزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست


  دیوان حافظ - خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گارمون

(مُ) [ روس. ] (اِ.) = گارمن. گارمان. قارمون. قارمان: آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده‌های آن را با انگشت فشار دهند.

دیدگاهتان را بنویسید