دیوان حافظ – جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو دامِ راه می‌بینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست

خزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست


  دیوان حافظ - صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دمی با نیکخواهان متفق باش
غنیمت دان امور اتفاقی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آفتاب زردی

(زَ) (اِمر.) نک آفتاب زرد.

آفتاب مهتاب

(مَ) (اِمر.)
۱- نوعی وسیله آتش بازی که به هنگام سوختن به چند رنگ درمی آید.
۲- یکی از فنون کُشتی.
۳- پُشتَک وارو زدن.

آفتاب نزده

(نَ زَ دِ) (ق.) پیش از طلوع.

آفتاب نشین

(نِ) (ص.) بیکاره، تنبل.

آفتاب پرست

(پَ رَ) (اِ.)
۱- جانوری است شبیه به مارمولک، از رده خزندگان با زبانی دراز که از آن برای شکار حشرات استفاده می‌کند.
۲- گیاهی از تیره گاوزبان که در اراضی بایر روید، و گل‌های کوچک و سفید و آبی دارد.
۳- مجازاً، ...

آفتاب گردان

(گَ)
۱- (ص فا.) سایبان، چتر.
۲- پارچه ضخیم یا لبه کلاه که جلو تابش آفتاب بر چهره را می‌گیرد.
۳- (اِمر.) گیاهی از تیره مرکبان که تخم آن را تف داده یا روغن گیرند.

آفتاب گردش

(گَ دِ)(اِمر.) نک آفتاب پرست.

آفتاب گردک

(گَ دَ)(اِمر.) نک آفتاب پرست.

آفتاب گز کردن

(گَ. کَ دَ) (مص ل.) کنایه از: بیکاری و ولگردی.

آفتاب گیر

(اِمر.)
۱- سایبان، چتر.
۲- جایی که هر روز آفتاب در آن بتابد، آفتاب رو.

آفتابه

(بِ) (اِمر.) ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لوله بلند و باریک که سر آن گشاد است و در آن آب کنند و جهت نظافت استفاده کنند. ؛ ~ خرج لحیم کردن (کن.) تعمیر کردن کالای فرسوده‌ای که هزینه تعمیر ...

آفتابه دزد

(~. دُ)(ص مر.) دزدی که چیزهای کم ارزش می‌دزدد.

آفتابه لگن

(~. لَ گَ) (اِمر.) آفتابه و لگن برای شستن دست و دهان قبل و بعد از غذا.

آفتابی

(ص نسب.)
۱- منسوب به آفتاب، شمسی.
۲- در آفتاب پرورده.
۳- در آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی.
۴- بی ابر.
۵- رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب.

آفتابی شدن

(شُ دَ) (مص ل.)
۱- علنی شدن.
۲- پیدا شدن.

آفتومات

[ روس. ] (اِ.)=آفتامات:کلید خودکاری اس ت که فقط اجازه می‌دهد برق ازجانب دینام به باطری رود ولی اجازه بازگشت نمی‌دهد.

آفدم

(دُ)(ص.)۱ - آخرین، نها ی ی.
۲- سرانجام، فرجام.

آفرازه

(زِ) (اِ.) شعله، زبانه.

آفرنگ

(رَ) (اِ.)
۱- حشمت.
۲- اورنگ.

آفروزه

(زِ) (اِ.)
۱- آتشگیره، آتش زنه.
۲- فتیله چراغ.


دیدگاهتان را بنویسید