دیوان حافظ – جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد

جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد

جان، بی‌جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد

چنگِ خمیده‌قامت می‌خوانَدَت به عشرت
بشنو که پندِ پیران هیچت زیان ندارد

ای دل طریقِ رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حقِ او کس این گمان ندارد

احوالِ گنجِ قارون کَایّام داد بر باد
در گوشِ دل فروخوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخِ سربریده بندِ زبان ندارد

کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد





  شاهنامه فردوسی - رزم بارمان و قباد و كشته شدن قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان‌ها فدای مردم نیکونهاد باد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آهن ربا

(~. رُ) (اِفا. اِمر.)
۱- هر جسمی که آهن، فولاد، و نیکل را به طرف خود جذب کند. ؛ ~ی القایی جسمی که در اثر مجاورت با آهن ربا خاصیت آهن ربایی پیدا کند. ؛~ی الکتریکی (برقی) میله آهنی که سیم روپوش داری را چندین بار دور آن پیچیده باشند و همین که جریان برق را از سیم روپوش دار عبور دهند، میله آهن خاصیت آهن ربایی پیدا می‌کند و با قطع جریان الکتریسته دوباره این خاصیت را از دست می‌دهد. ؛ ~ی ~طبیعی اکسید مغناطیسی آهن است که در طبیعت ایجاد می‌شود. ؛ ~ی مصنوی جسمی است آهنی یا فولادی که به وسیله مالش دادن به آهن ربای طبیعی یا آهن ربای مصنوعی دیگر یا به وسیله جریان برق خاصیت آهن ربایی پیدا کند.
۲- آلتی است چهارپهلو که کمر آن خمیده و دو سر آن با هم موازی و هم سطح هستند و در خاتم سازی از آن استفاده می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید