دیوان حافظ – جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد

جان بی‌جمال جانان میل جهان ندارد

جان، بی‌جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دِلْسِتان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد

هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن
ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد

چنگِ خمیده‌قامت می‌خوانَدَت به عشرت
بشنو که پندِ پیران هیچت زیان ندارد

ای دل طریقِ رندی از محتسب بیاموز
مست است و در حقِ او کس این گمان ندارد

احوالِ گنجِ قارون کَایّام داد بر باد
در گوشِ دل فروخوان تا زر نهان ندارد

گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان
کان شوخِ سربریده بندِ زبان ندارد

کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد





  شاهنامه فردوسی - آگاه شدن پشنگ از مرگ منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام می‌ام ده که به پیری برسی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کیسه

(س) (اِ.)
۱- پارچه‌ای که اطراف آن را دوخته باشند تا بتوان چیزی در آن ریخت.
۲- جیب. ؛ ~ دوختن برای چیزی طمع کردن در آن چیز. ؛ از ~ی خلیفه بخشیدن کنایه از: از جیب دیگری یا به حساب دیگری بخشیدن. ؛سر ~ را شل کردن کنایه از: پول خرج کردن.

دیدگاهتان را بنویسید