دیوان حافظ – تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد

سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست
به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد

جمالِ صورت و معنی ز امنِ صحتِ توست
که ظاهرت دُژَم و باطنت نَژَند مباد

در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سروِ سهی قامتِ بلند مباد

در آن بساط که حُسن تو جلوه آغازد
مجالِ طعنهٔ بدبین و بدپسند مباد

هر آن که رویِ چو ماهت به چشمِ بد بیند
بر آتشِ تو به جز جانِ او سپند مباد

شفا ز گفتهٔ شِکَّرفِشانِ حافظ جوی
که حاجتت به عِلاجِ گلاب و قند مباد








  شاهنامه فردوسی - آمدن رستم به شهر سمنگان‏‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گرباک

(گُ) (اِ.) طبق پهن.

گربز

(گُ بُ) (ص.) زیرک، حیله گر.

گربه

(گُ بِ) [ په. ] (اِ.) حیوانی است پستان دار و گوشت خوار از تیره گربه سانان، دارای جثه‌ای نسبتاً کوچک، سرِ گرد، سبیل‌های حساس، گوش‌های راست و متحرک و پنجه‌ها و دندان‌هایی تیز. این حیوان به بی صفتی و ...

گربه بید

(~.) (اِ.) بیدمشک.

گربه رقصاندن

(~. رَ دَ) (مص ل.) (عا.) در انجام کار خلل وارد کردن و آن را به تأخیر انداختن.

گربه شانه کردن

(~. نِ. کَ دَ) (مص ل.) حیله گری کردن.

گربه شور کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) بدون دقت و با سهل انگاری شُستن چیزی.

گربه چشم

(~. چَ) (ص مر.) کبود چشم، ازرق.

گربه کوره

(~. رِ) (ص مر.)
۱- حیله گر، مکار.
۲- نمک نشناس.

گربه گون

(~.) (ص مر.) فریبنده، ذغاباز، محیل.

گربگی و راسویی

(گُ بِ یُ)(ق مر.)۱ - رفتاری از روی شوخی وشنگی.
۲- تهدیدی که شوخی باشد نه جدی.

گرته برداری

(گَ تِ. بَ) (حامص.)
۱- طراحی چیزی به کمک گرده (یا خاکه) زغال و غیره.
۲- یکی از شیوه‌های ترجمه.
۳- عمل تقلید یا نسخه برداری از یک تصویر یا طرح.

گرختن

(گُ رِ تَ) (مص ل.) مخفف گریختن.

گرد

(گَ)
۱- (اِمص.) گردیدن، گشتن، گردش.
۲- (اِفا.) در ترکیب به معنی گردنده آید: ولگرد، دوره گرد.
۳- (اِ.) آسمان، فلک، گردون.

گرد

(~.) [ اوس. ]
۱- (اِ.) خاک.
۲- چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد.
۳- از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می‌شود.
۴- (عا.) مواد مخدر: هرویین.
۵- گور، قبر.
۶- بهره، نصیب.
۷- اثر، نشانه.

گرد

(گِ) (ص.) هر چیز مدور و دایره شکل.

گرد

(گُ) [ په. ] (ص.) دلیر، پهلوان.

گرد آمدن

(گِ. مَ دَ) (مص ل.) جمع شدن، فراهم آمدن.

گرد آوردن

(~. وَ دَ) (مص م.) جمع کردن، فراهم آوردن.

گرد آورنده

(~. وَ رَ دِ) (ص فا.) فراهم - کننده.


دیدگاهتان را بنویسید