دیوان حافظ – تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست


تا سرِ زلفِ تو در دستِ نسیم افتادست
دلِ سودازده از غُصه دو نیم افتادست

چَشمِ جادویِ تو خود عینِ سَوادِ سِحْر است
لیکن این هست که این نُسخه سَقیم اُفتادست

در خَمِ زلف تو آن خالِ سیه دانی چیست؟
نقطهٔ دوده که در حلقه جیم افتادست

زلفِ مشکینِ تو در گلشنِ فردوسِ عِذار
چیست؟ طاووس که در باغِ نعیم افتادست

دلِ من در هوسِ رویِ تو ای مونس جان
خاکِ راهیست که در دستِ نسیم افتادست

همچو گَرد این تنِ خاکی نتوانَد برخاست
از سرِ کویِ تو زان رو که عظیم افتادست

  شاهنامه فردوسی - خوان سوم جنگ رستم با اژدها

سایهٔ قَدِّ تو بر قالبم ای عیسی دم
عکسِ روحیست که بر عَظمِ رَمیم افتادست

آن که جز کعبه مُقامش نَبُد از یادِ لبت
بر درِ میکده دیدم که مُقیم افتادست

حافظِ گمشده را با غمت ای یارِ عزیز
اتحادیست که در عهدِ قدیم افتادست

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

مان

[ په. ]
۱- (اِ.) اسباب و اثاثیه خانه.
۲- مثل و مانند.
۳- خانه.
۴- (پس.) به صورت پسوند در کلمات مرکب آید و به معنی محل، جا و خانه: دودمان.
۵- در بعضی کلمات به معنی «منش» و «اندیشه» آید: شادمان، قهرمان.
۶- از ریشه فعل اسم معنی (اسم مصدر) می‌سازد: زایمان، سازمان.
۷- از مصدر مرخم اسم ذات می‌سازد: ساختمان.
۸- در ضمیر شخصی متصل اول شخص جمع: الف - در حالت اضافی (ملکی): کتابمان. ب - در حالت مفعولی: گفتمان (به ما گفت).

دیدگاهتان را بنویسید