دیوان حافظ – تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست

تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست


تا سرِ زلفِ تو در دستِ نسیم افتادست
دلِ سودازده از غُصه دو نیم افتادست

چَشمِ جادویِ تو خود عینِ سَوادِ سِحْر است
لیکن این هست که این نُسخه سَقیم اُفتادست

در خَمِ زلف تو آن خالِ سیه دانی چیست؟
نقطهٔ دوده که در حلقه جیم افتادست

زلفِ مشکینِ تو در گلشنِ فردوسِ عِذار
چیست؟ طاووس که در باغِ نعیم افتادست

دلِ من در هوسِ رویِ تو ای مونس جان
خاکِ راهیست که در دستِ نسیم افتادست

همچو گَرد این تنِ خاکی نتوانَد برخاست
از سرِ کویِ تو زان رو که عظیم افتادست

  دیوان حافظ - دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

سایهٔ قَدِّ تو بر قالبم ای عیسی دم
عکسِ روحیست که بر عَظمِ رَمیم افتادست

آن که جز کعبه مُقامش نَبُد از یادِ لبت
بر درِ میکده دیدم که مُقیم افتادست

حافظِ گمشده را با غمت ای یارِ عزیز
اتحادیست که در عهدِ قدیم افتادست

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

شور عشق تازه‌ای دارد مگر دل؟ کاین چنین
خاطرم امروز از غمهای دیرین فارغ است
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

نسبی

(نَ سَ) [ ع. ] (ص.) منسوب به نسب.

نسبیت

(نِ یَّ)(مص جع.)۱ - نسبی بودن.
۲- نام فرضیه ا ی است که انشتین آن را معرفی کرد. در این فرضیه به جای فاصله بین اشیاء فاصله بین حوادث در نظر گرفته می‌شود و زمان و فضا با هم در ...

نستاک

(نِ) (اِ.) پیچش شکم.

نستر

(نَ تَ) (اِ.) مخفّف نسترن.

نسترن

(نَ تَ رَ) (اِ.) گلی است خوشبوی به رنگ سرخ یا سفید که درختش خاردار است.

نستعلیق

(نَ تَ) (اِمر.) مرکب از دو کلمه نسخ و تعلیق، از زیباترین خطوط خوشنویسی.

نستوری

(نَ) (اِ.) = نسطوری: قطعه‌ای است ضربی در «نوایی» که سه ضرب سنگینی است.

نستوه

(نَ) (ص.) خستگی ناپذیر. مبارز.

نستک

(نِ تَ) (اِ.) پنبه حلاّجی شده که آن را باریک پیچیده باشند.

نسج

(نَ) [ ع. ] (اِ.) بافت و بافتگی.

نسخ

(نُ سَ) [ ع. ] (اِ.) جِ نسخه.

نسخ

(نَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) منسوخ ساختن و باطل کردن چیزی.
۲- (مص ل.) تغییر صورت دادن.
۳- یکی از شش خط اختراعی ابن مقله که قرآن را معمولاً با آن خط می‌نویسند.

نسخ نمودن

(نَ. نُ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) باطل کردن، رد کردن.

نسخه

(نُ خِ) [ ع. نسخه ] (اِ.)
۱- نوشته‌ای که از روی نوشته دیگر تهیه کنند.
۲- کاغذ حاوی دستورات پزشک.
۳- رونوشت.
۴- واحدی برای شمارش کتاب و رساله. ج. نُسَخ.

نسخه برداشتن

(~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص م.) رونوشت برداشتن، استنساخ کردن.

نسخه پیچیدن

(~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.)
۱- از روی نسخه پزشک دارو یا داروها را آماده کردن.
۲- دارو یا داروهای نسخه پزشک را از داروخانه گرفتن.

نسخه کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) سیاهه گرفتن، صورت برداشتن.

نسر

(نَ) [ ع. ] (اِ.) کرکس. ج. نسور.

نسر

(نَ سَ) (اِ.)
۱- خانه پشت به آفتاب، قسمت جنوبی حیاط.
۲- خانه مانندی که در سایه کوه از چوب و علف سازند.

نسر طائر

(نَ ر ئ) [ ع. ] (اِمر.) یکی از ستاره‌های قدر اول صورت فلکی عقاب.


دیدگاهتان را بنویسید