دیوان حافظ – بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

بی مِهرِ رُخَت روزِ مرا نور نماندست
وز عمر، مرا جز شبِ دیجور نماندست

هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم
دور از رخِ تو، چشمِ مرا نور نماندست

می‌رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصلِ تو اَجَل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولتِ هجرِ تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رُخَت این خستهٔ رنجور نماندست

صبر است مرا چارهٔ هجرانِ تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست؟

در هِجرِ تو گر چشمِ مرا آبِ روان است
گو خونِ جگر ریز که معذور نماندست

حافظ، ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیهٔ سور نماندست





در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یانه

(ن) (اِ.)
۱- هاون.
۲- بزرک و تخم کتان.

یانکی

(اِ.) نامی تحقیرآمیز برای آمریکاییان خاصه نظامیان آمریکا.

یاهو

(اِ.) نوعی کبوتر که آوازش مانند تلفظ «یاهو» است.

یاور

(~.) (اِ.) درجه نظامی که سابقاً در ارتش معمول بود و به جای آن سرگرد برگزیده شد.

یاور

(وَ) (ص.) یاری دهنده، پشتیبان.

یاوند

(وَ) (اِ.) پادشاه. ج. یاوندان.

یاوه

(و) (ص.)
۱- بیهوده، بی معنی.
۲- بی - سرپرست، سرِخود.

یاوه کردن

(~. کَ دَ) (مص م.) گم کردن، هدر دادن.

یاوه گشتن

(~. گَ تَ) (مص ل.) گُم شدن.

یاوه گو

(~.) (ص فا.) بی هوده گو، آن که سخنان بی معنی گوید.

یاوگی

(وَ) (حامص.) بیهودگی، هرزگی.

یاکند

(کَ) (اِ.) یاقوت.

یب

(یَ) (اِ.) تیر پیکان دار.

یباب

(یَ) [ ع. ] (ص.) خراب، ویرانه.

یبس

(یُ) [ ع. ]
۱- (اِمص.) خشکی.
۲- (ص.) (عا.) بدخلق، بدمعاشرت.

یبوست

(یُ سَ) [ ع. یبوسه ]
۱- (اِمص.) خشکی، عدم رطوبت.
۲- در فارسی: خشکی مزاج و کار نکردن شکم.

یتاق

(یَ) [ تر. ] (اِ.) کشیک، نگهبانی.

یتاقی

(یَ) (ص.) پاسبان، نگهبان.

یتیم

(یَ) [ ع. ] (ص.)
۱- کودک پدر مرده.
۲- هر چیز منحصر به فرد و بی همتا.

یتیم خانه

(~. ن) [ ع - فا. ] (اِمر.)جای پرورش یتیمان، دارالایتام.


دیدگاهتان را بنویسید