دیوان حافظ – بود آیا که در میکده‌ها بگشایند

بود آیا که در میکده‌ها بگشایند

بُوَد آیا که درِ میکده‌ها بگشایند؟
گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند؟

اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند

به صفایِ دلِ رندانِ صَبوحی‌زدگان
بس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایند

نامهٔ تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسید
تا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایند

گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب
تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند

درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند

حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زُنّار ز زیرش به دَغا بگشایند



  دیوان حافظ - گل بی‌رخ یار خوش نباشد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گمج

(گُ مَ) (اِ.) نان خمیر ناکرده.

گمراه

(گُ) (ص مر.) سرگشته، آواره، کسی که راه درست زندگی را انتخاب نکرده.

گمراهی

(گُ) (حامص.) ضلالت، گم کردگی راه.

گمرک

(گُ رُ) (اِ.) [ مأخوذ از ترکی ]
۱- اداره‌ای که مأمور مراقبت از ورود و خروج کالاها (بر اساس قانون واردات و صادرات) و دریافت حقوق گمرکی از دارندگان آن هاست.
۲- هزینه‌ها و حقوق گمرکی.

گمست

(گَ مَ) (اِ.) نوعی جواهر ارزان به رنگ کبود.

گمنام

(~.) (ص مر.) بی نام و نشان، خامل.

گمولوژی

(گِ مُ لُ) [ فر. ] (اِ.) علم مطالعه گوهرسنگ‌ها که به بررسی منبع و منشأ و توصیف و درجه بندی و شناسایی و ارزیابی آن‌ها می‌پردازد، گوهرشناسی. (فره).

گمیختن

(گُ تَ) [ په. ] (مص م.)
۱- آمیختن.
۲- ادرار کردن.

گمیز

(گُ یا گَ) [ په. ] (اِ.) ادرار، شاش.

گمیزیدن

(گُ دَ) (مص ل.) شاش کردن.

گناه

(گُ) [ په. ] (اِ.) بزه، کار بد.

گناه شستن

(~. شُ تَ) (مص م.)۱ - پاک کردن گناه.
۲- کنایه از: بدگویی و غیبت از کسی.

گناهکار

(~.) (ص.) خطاکار، مجرم.

گنبد

(گُ بَ) [ په. ] (اِ.) قُبِّه و برآمدگی که بر بالای معابد و مساجد می‌سازند.

گنبدی

(~.) (ص نسب.)
۱- به شکل گنبد.
۲- خیمه کوچک.
۳- جست و خیز کردن.

گنج

(~.) (اِ.) خر دم بریده.

گنج

(گُ) (اِ.) گنجایش، ظرفیُت.

گنج

(گَ) [ په. ] (اِ.)
۱- خزانه زر و سیم، جواهری که در جایی پنهان باشد.
۲- ثروت بسیار.
۳- انبار، مخزن. ؛ ~ باد آورده گنجی که بی زحمت و رنج به دست آید.

گنج افراسیاب

(گَ جِ اَ) (اِمر.) نام گنج چهارم از گنج‌های خسرو پرویز که آن را از افراسیاب به دست آورد.

گنج باد آورد

(گَ جِ وَ) (اِمر.)
۱- نامِ لحنی از سی لحن باربد.
۲- نام یکی از گنج‌های خسرو پرویز.


دیدگاهتان را بنویسید