دیوان حافظ – به ملازمان سلطان، که رساند این دعا را

به ملازمان سلطان، که رساند این دعا را

به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را

ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا را!

مُژِه‌یِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت،
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارا

دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمی‌کنی مدارا؟

همه‌شب در این اُمیدم که نسیم صبحگاهی،
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را

چه قیامت است، جانا، که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار ما را

به خدا، که جرعه‌ای دِه تو به حافظ سحرخیز؛
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را



  دیوان حافظ - روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کلاسیک

(کِ) [ فر. ] (ص.)
۱- آن چه که معمول و رایج است و جدید نیست.
۲- هر نوشته و اثر هنری که مطابق اصول و قواعد معمول قدیم باشد.
۳- فراگیری دانش یا فنی از طریق مدرسه و دانشگاه.
۴- به عنوان یک مکتب ادبی، شامل همه مکاتب ادبی پیش از قرن هفدهم فرانسه می‌شود که از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید کرده‌است.

دیدگاهتان را بنویسید