دیوان حافظ – به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است
بکُش به غمزه که اینَش سزایِ خویشتن است

گَرَت ز دست برآید مُرادِ خاطرِ ما
به دست باش که خیری به جایِ خویشتن است

به جانت ای بتِ شیرین دهن که همچون شمع
شبانِ تیره، مُرادم فنایِ خویشتن است

چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل
مَکُن که آن گلِ خندان به رای خویشتن است

به مُشکِ چین و چِگِل نیست بویِ گُل مُحتاج
که نافه‌هاش ز بندِ قَبایِ خویشتن است

مرو به خانهٔ اربابِ بی‌مُروتِ دهر
که گنجِ عافیتت در سرایِ خویشتن است

بسوخت حافظ و در شرطِ عشقبازیِ او
هنوز بر سرِ عهد و وفایِ خویشتن است



  شاهنامه فردوسی - كشته شدن سيامك بر دست ديو
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کرام الکاتبین

(کِ مُ لْ تِ) [ ع. ] (اِمر.) فرشتگانی که کارهای خوب و بد انسان را ثبت کنند.

کرامات

(کَ) [ ع. ] (اِ.) جِ کرامه. کارهای عجیب و خارق العاده که از بعضی اولیاء و صالحان دیده می‌شود.

کرامت

(کَ مَ) [ ع. کرامه ] (مص ل.) سخاوت، جوانمردی، بخشندگی.

کرامت فرمودن

(~. فَ دَ) (مص ل.) بخشیدن، عفو کردن.

کرامند

(کِ مَ) [ ع - فا. ] (ص مر.)
۱- باقدر و قیمت.
۲- بااهمیت، مهم.

کران

(کُ) (اِ.) اسبی را می‌گویند که رنگش زرد، حنایی یا قهوه‌ای روشن باشد. کُرَند، کُرَن، کُرَنگ و کورنگ هم گفته می‌شود.

کران

(کَ) (اِ.) طرف، کنار، حاشیه.

کرانجی

(کَ) (ص.) کناره گیر. نقیض میانجی.

کرانه

(کَ نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- کنار، لب ساحل.
۲- پایان.

کرانه گرفتن

(~. گِ رِ تَ) (مص ل.) کناره - گیری کردن.

کراه

(کَ) (اِ.) نهایت، کرانه.

کراهت

(کَ هَ) [ ع. کراهه ] (اِمص.) بی میلی، نفرت.

کراهت داشتن

(~. تَ) [ ع - فا. ] (مص م.) نفرت داشتن، ناپسند بودن.

کراهیت

(کَ یَ) [ ع. کراهیه ] (اِمص.) نفرت، بی میلی.

کراوات

(کِ) [ فر. ] (اِ.) پارچه‌ای باریک و بلند که مردان به یقه پیراهن گره زنند و از جلو سینه آویزان کنند، فکل.

کراویا

(کَ) (اِ.) گونه‌ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه‌های متورم است. از دانه‌هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می‌کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ‌های روده ...

کراک

(کَ) (اِ.) دُم جنبانک، بلدرچین.

کراکر

(کَ کَ یا کُ کَ) (اِ.) زاغ، کلاغ.

کرایم

(کَ یِ) (اِ.) جِ کریمه.
۱- زنان با مروت.
۲- بزرگ قدر، ارجمند.

کرایه

(کِ یِ) (اِ.) گرفته شده از «کراء» عربی. مزد، اجرت.


دیدگاهتان را بنویسید