دیوان حافظ – به آب روشن می عارفی طهارت کرد

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد
عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد

همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید
هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد

خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد
به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد

امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز
به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد

دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد

اگر امامِ جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد







  شاهنامه فردوسی - خواب ديدن سام از چگونگى كار پسر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ثالثاً

(لِ ثَ نْ) [ ع. ] بار سوم، سه دیگر.

ثالوث

[ ع. ] (اِ.) آن چه مرکب از سه باشد. ؛~ اقدس اب. ابن. روح القدس (در آیین نصاری).

ثامن

(مِ) [ ع. ] (اِ.) هشتم، هشتمین.

ثانوی

(نَ یّ) [ ع. ] (ص نسب.) دومی، دومین.

ثانویه

(نَ یِّ) [ ع. ثانویه ] (ص نسب.) مؤنث ثانوی.

ثانی

[ ع. ] (اِ.) دوم.

ثانیاً

(یَ نْ) [ ع. ] (ق.)
۱- دوم.
۲- بار دوم.

ثانیه

(یِ) [ ع. ] (اِ.) یک شصتم دقیقه.

ثانیه شمار

(~. شُ) [ ع - فا. ] (ص فا. اِمر.) عقربه کوچک ساعت که ثانیه‌ها را معلوم می‌دارد.

ثاولوجیا

(اِ.) = اثولوجیا:
۱- علم الهی (اخص)، الهیات.
۲- علم کلام.

ثاوی

[ ع. ] (اِفا.)۱ - فرودآینده.
۲- اقامت (دراز) کننده، مقیم.

ثایر

(یِ) [ ع. ثائر ]
۱- (اِفا.) انتقام گیرنده.
۲- (اِ.) خشم.

ثایره

(یِ رِ) [ ع. ثائره ]
۱- (اِفا.) مؤنث ثایر.
۲- (اِ.) هیجان.

ثبات

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بر جای ماندن، پایدار بودن.
۲- دوام یافتن، پایدار بودن.
۳- (اِمص.) پایداری. ؛ ~ عزم راسخ عزمی، ثابت عزمی. ؛ ~ قدم استقامت، پایداری.

ثبات

(ثَ بّ) [ ع. ] (ص.) ثبت کننده، کارمندی که نامه‌ها را در دفتری مخصوص ثبت می‌کند.

ثبات

(ثُ) (اِ.) دردی که آدمی را از حرکت بازدارد.

ثبات کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ]
۱- (مص ل.) پایداری کردن، استقامت ورزیدن.
۲- ثابت شدن، پایدار ماندن.
۳- مقاومت کردن.
۴- (اِمص.) پایداری، استقامت.

ثبت

(ثَ بَ) [ ع. ] (ص.) مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد.

ثبت

(ثَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) قرار دادن، بر جای بودن.
۲- (اِمص.) استواری، پایداری.
۳- نوشتن.
۴- (اِ.) حجت، دلیل.
۵- مهر توقیع.
۶- (ص.) مرد معتمد، استوار.
۷- مرد دلاور.
۸- ثابت رأی.
۹- (اِمف.) قرار داده شده.
۱۰ - در حقوق نوشتن قراردادها و مشخصات ...

ثبت اسناد

(~ِ اَ) (اِمر.) اداره‌ای که ثبت معاملات و نقل و انتقال‌های مربوط به املاک و مستغلات را به عهده دارد.


دیدگاهتان را بنویسید