دیوان حافظ – به آب روشن می عارفی طهارت کرد

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد
عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد

همین که ساغرِ زَرّینِ خور، نهان گردید
هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد

خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد
به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد

امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز
به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد

دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد

اگر امامِ جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد







  دیوان حافظ - روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی
گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانه‌ام
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

تصویر

(تَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) صورت کسی یا چیزی را کشیدن.
۲- (اِمص.) تصویرگری، صورت سازی. ج. تصاویر.
۳- صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند.
۴- شرح دادن، شرح و بیان. ؛ ~سه بعدی تصویری که عمق و ...

تصویربرداری

(~. بَ) (حامص.) تهیه تصاویر به وسیله فیلمبرداری، عکاسی یا نقاشی.

تصویرگری

(~. گَ) (حامص.)
۱- تهیه تصاویر از عکس، نقاشی و همانند آن.
۲- تصویرسازی.

تضاحک

(تَ حُ) [ ع. ] (مص ل.) با هم خندیدن.

تضاد

(تَ دّ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) ضد یکدیگر بودن.
۲- (اِمص.) ناسازگاری.

تضارب

(تَ رُ) [ ع. ] (مص م.) یکدیگر را زدن، زد و خورد کردن.

تضاریس

(تَ) [ ع. ] (اِ.) جِ تضریس. چیزهای دندانه دار.

تضاعف

(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) دو چندان شدن.

تضافن

(تَ فُ) [ ع. ] (مص ل.) به هم یاری رساندن.

تضامن

(تَ مُ) [ ع. ] (مص ل.) ضامن یکدیگر شدن.

تضجر

(تَ ضَ جُّ) [ ع. ] (مص ل.) اظهار آزردگی کردن از اندوه.

تضحیه

(تَ یِ) [ ع. تضحیه ] (مص م.)
۱- قربانی کردن گوسفند، شتر و مانند آن.
۲- غذا دادن به کسی هنگام چاشت.

تضرر

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.) زیان دیدن.

تضرع

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- زاری کردن.
۲- التماس کردن.

تضرم

(تَ ضَ رُّ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- شعله ور شدن آتش.
۲- برافروخته شدن از خشم.

تضریب

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- سخن چینی کردن.
۲- فتنه انگیختن.

تضریس

(تَ) [ ع. ] (مص م.) دندانه دار کردن.

تضعیف

(تَ) [ ع. ] (مص م.)
۱- دو برابر کردن.
۲- ضعیف کردن.

تضلیل

(تَ) [ ع. ] (مص م.) گمراه کردن.

تضمن

(تَ ضَ مُّ) [ ع. ] (مص ل.) در برداشتن، شامل بودن.


دیدگاهتان را بنویسید