دیوان حافظ – بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد

دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا
درش بِبَست و کلیدش به دل‌سِتانی داد

شکسته‌وار به درگاهت آمدم، که طبیب
به مومیاییِ لطفِ توام، نشانی داد

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد

برو معالجهٔ خود کن ای نصیحت‌گو
شراب و شاهدِ شیرین، که را زیانی داد؟

گذشت بر منِ مسکین و با رقیبان گفت
دریغ، حافظِ مسکینِ من، چه جانی داد






  دیوان حافظ - سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ارخالق

(اَ لِ یا لُ) [ تر. ] (اِ.) نیم تنه‌ای که مردان و زنان می‌پوشیدند و لای رویه و آستر آن پنبه قرار می‌دادند.

دیدگاهتان را بنویسید