دیوان حافظ – بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد

دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا
درش بِبَست و کلیدش به دل‌سِتانی داد

شکسته‌وار به درگاهت آمدم، که طبیب
به مومیاییِ لطفِ توام، نشانی داد

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد

برو معالجهٔ خود کن ای نصیحت‌گو
شراب و شاهدِ شیرین، که را زیانی داد؟

گذشت بر منِ مسکین و با رقیبان گفت
دریغ، حافظِ مسکینِ من، چه جانی داد






  شاهنامه فردوسی - بخش كردن فريدون جهان را بر پسران
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش
بشکست عهد چون در میخانه دید باز
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

الکتریکی

(اِ لِ) [ فر - فا. ] (ص نسب.) منسوب به الکتریک، مربوط به الکتریسته.
۱- برقی.
۲- مغازه و دکان فروش و تعمیر لوازم برقی.

الکل

(اَ کُ) [ فر. ع. الکحل ] (اِ.)
۱- جسمی است آلی، فرّار و دارای مزه تند که در پزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
۲- مشروب سکرآور مانند: شراب، ویسکی و عرق.

الکن

(اَ کَ) [ ع. ] (ص.) کسی که دچار لکنت زبان است.

الکی

(اَ لَ) (عا.)
۱- (ص.) بیخود، بیهوده، بی جهت.
۲- (ق.) دروغکی.

الگو

( اُ ) (اِ.) نمونه، طرح.

الگوریتم

(اَ گُ) [ فر. ] (اِ.) فرایندهای متناهی برای حل نوعی از مسائل، خصوصاً روشی که در آن به طور متوالی یک فرایند پایه برای حل مسئله تکرار شود.

الی

(اِ لا) [ ع. ] (حر اض.)
۱- به سوی.
۲- تا.

الی الحال

(اِ لَ) [ ع. ] (ق.) تاکنون، تا این دم.

الیاف

(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ لیف ؛ تارها و رشته‌هایی که از گیاهان به دست می‌آید.

الیجه

(اَ جِ) (اِ.) نوعی پارچه راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافند؛ الاجه.

الیز

( اَ ) (اِ.)
۱- جفتک زدن چهارپا.
۲- جفتک.

الیزیدن

(اَ دَ) (مص ل.) نک آلیزیدن.

الیف

( اَ ) [ ع. ] (ص.)
۱- خوی گرفته، معتاد.
۲- همدم، دوست.

الیق

(اَ یَ) [ ع. ] (ص تف.) درخورتر، سزاوارتر.

الیم

( اَ ) [ ع. ] (ص.) دردناک.

الین

(اَ یَ) [ ع. ] (ص تف.) نرم تر، نرمخوتر.

الیناسیون

(اِ یُ) [ از فر. ] (اِمص.) از خود بیگانگی.

الینه

(اِ نِ) [ از فر. ] (ص.) از خود بیگانه.

الیه

(اَ لْ یَ)
۱- دنبه.
۲- سرین.

ام

(اُ مّ) [ ع. ] (اِ.) مادر.


دیدگاهتان را بنویسید