دیوان حافظ – بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

بنال بلبل اگر با منت سر یاریست

بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست
که ما دو عاشق زاریم و کارِ ما زاریست

در آن زمین که نسیمی وزد ز طُرِّهٔ دوست
چه جایِ دم زدنِ نافه‌های تاتاریست

بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق
که مستِ جامِ غروریم و نام هشیاریست

خیالِ زلفِ تو پختن نه کارِ هر خامیست
که زیرِ سلسله رفتن طریقِ عیّاریست

لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لبِ لعل و خطِ زنگاریست

جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال
هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست

قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرند
قبایِ اطلس آن کس که از هنر عاریست

بر آستان تو مشکل توان رسید آری
عروج بر فلکِ سروری به دشواریست

سحر کرشمهٔ چشمت به خواب می‌دیدم
زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداریست

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاریِ جاوید در کم آزاریست



  دیوان حافظ - حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گاله

(لِ) (اِ.)
۱- کیسه بزرگ جوال.
۲- پنبه زده شده که آماده ریسیدن باشد.

گالوانومتر

(نُ مِ) [ فر. ] (اِ.) اسبابی برای آشکارسازی یا اندازه گیری جریان‌های الکتریکی ضعیف.

گالوانیزه

(زِ) [ انگ. ] (ص.) دارای روکشی از فلزِ روی (در مورد آهن یا فولاد).

گالیدن

(دَ) (مص ل.) گریختن، دور شدن، کناره گرفتن.

گالینگور

(گُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی کاغذ ضخیم به رنگ‌های گوناگون که بیشتر در ساختن جلد کتاب به کار می‌رود.

گام

[ فر. ] (اِ.) توالی طبیعی هشت نُت موسیقی که به طور طبیعی پشت سر هم قرار بگیرند.

گام

[ په. ] (اِ.) فاصله میان دو پا، قدم.

گام بیرون نهادن

(نَ دَ) (مص ل.) از حد خویش تجاوز کردن.

گام زدن

(زَ دَ) (مص ل.) رفتن، راه پیمودن.

گام سپردن

(س پُ دَ) (مص ل.) طی کردن، طی کردن راه.

گام گام

(ق مر.) آهسته آهسته، آرام آرام.

گاما

[ یو. ] (اِ.)
۱- حرف سوم از الفبای یونانی که بدین صورت نویسند: ~.
۲- یک میلیونم گرم.
۳- واحد شدت مغناطیسی.

گامبو

(ص.) (عا.) دارای اندام درشت و چاق و بدقواره.

گامت

(مِ) [ فر. ] (اِ.) هر یک از سلول‌های جنسی گیاهان یا جانوران.

گامزن

(زَ) (ص فا.) تندرو.

گان

[ په. ] پسوندی است که به آخر کلمه اضافه می‌شود و علامت نسبت و صفت است مانند: رایگان، گروگان.

گان

[ فر. ] (اِ.) لباس ویژه اطاق عمل.

گانه

(نِ) [ په. ] به آخر عدد ملحق شود و افاده نسبت و تکرار کند: دوگانه، سه گانه.

گانگاه

(اِمر.) جایی که در آن جماع به عمل آید؛ محل آرامش، زفافگاه.

گانگستر

(گِ تِ) [ انگ. ] (اِ.) هریک از اعضای یک دسته بزه کار، به ویژه دزد مسلحی که دارای همدستانی است.


دیدگاهتان را بنویسید