دیوان حافظ – بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان‌دل کرد

طوطیی را به خیالِ شکری دل‌خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد

قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد

ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کَرَمَم همرهِ این مَحمِل کرد

رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طرب‌خانه از این کَهگِل کرد

آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ
در لحد، ماهِ کمان‌ابرویِ من منزل کرد

نزدی شاه‌رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد






  شاهنامه فردوسی - آگاه شدن پشنگ از مرگ منوچهر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ی

(پس.) این حرف به آخر اسم ملحق شود برای افاده نسبت بین دو چیز و آن برای معانی متعدد بود.
۱- مطلق نسبت، و آن بر چند قسم است:الف - نسبت به مکان: شیرازی، اصفهانی، رامسری. ب - نسبت به چیز: ارغوانی، پرنیانی، زعفرانی. ج - نسبت به شخص: اسرافیلی.
۲- سازندگی و فروشندگی را رساند: کبابی، چلوپزی.
۳- اتصاف و دارندگی را رساند به جای «ور»، «مند»: هنری = هنرمند و نامی = نامور.
۴- معنی فاعلی دهد: خونی = خون کننده، خون ریزنده.
۵- معنی مفعولی دهد: زندانی = به زندان انداخته.
۶- گاه به آخر مصدر اضافه شود و معنی لیاقت دهد:خوردنی، پوشیدنی، سوختنی.

دیدگاهتان را بنویسید