دیوان حافظ – بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان‌دل کرد

طوطیی را به خیالِ شکری دل‌خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد

قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد

ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی
که امیدِ کَرَمَم همرهِ این مَحمِل کرد

رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طرب‌خانه از این کَهگِل کرد

آه و فریاد که از چشمِ حسودِ مهِ چرخ
در لحد، ماهِ کمان‌ابرویِ من منزل کرد

نزدی شاه‌رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد






  دیوان حافظ - مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خار زبان دراز به گل طعنه می زند
در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کومولوس

[ فر. ] (اِ.) ابرهای جدا از هم و معمولاً چگال با خطوط مرزی واضح که نمای آن‌ها به شکل خاکریز یا گنبد یا برج‌های در حال افزایش و گسترش است و برآمدگی بخش فوقانی آن‌ها اغلب به گل کلم شباهت دارد؛ بخش‌های رو به آفتاب این ابرها غالباً سفید درخشان و پایه آن‌ها به نسبت تیره و افقی است ؛ ابر کومه‌ای گاهی پاره پاره‌است، کومه‌ای. (فره).

دیدگاهتان را بنویسید