دیوان حافظ – بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست
خُرَّم آن کز نازنینان‌، بختِ برخوردار داشت

خیز تا بر کِلکِ آن نقاش‌، جان افشان کنیم
کـ‌این همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت

گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن
شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت

وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر
ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت

چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت
شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت

  شاهنامه فردوسی - نامگذارى رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کار

(اِ.)
۱- آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل، عمل.
۲- پیشه، شغل.
۳- سعی و جهد.
۴- رزم، جنگ.
۵- کشت، زراعت.
۶- مسئولیت، وظیفه.
۷- گرفتاری، دشواری.
۸- وضعیت، حال.
۹- حادثه، پیشامد.
۱۰ - صنعت، هنر.
۱۱ - ممارست، اشتغال، تمرین.
۱۲ - بنا، ساختمان.
۱۳ - مرگ، موت.
۱۴ - وسیله معیشت، معاش.
۱۵ - (پس.) الف - چون به آخر اسم معنی پیوندد صیغه مبالغه سازد: ستمکار، گناهکار. ب - چون به اسم ذات و معنی پیوندد صیغه شغل سازد: خدمتکار، آتشکار. ؛ ~بیخ پیدا کردن کنایه از: بدتر یا وخیم تر شدن. ؛ ~به جای باریک کشیدن کنایه از: سخت یا خطرناک شدن اوضاع. ؛ ~تراشیدن کنایه از: تولید زحمت کردن. ؛ ~ حضرت فیل کنایه از: بسیار دشوار.

دیدگاهتان را بنویسید