دیوان حافظ – بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هایِ زار داشت

گفتمش در عین وصل‌، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست
خُرَّم آن کز نازنینان‌، بختِ برخوردار داشت

خیز تا بر کِلکِ آن نقاش‌، جان افشان کنیم
کـ‌این همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت

گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن
شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت

وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر
ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت

چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت
شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت

  شاهنامه فردوسی - پژوهش كردن موبدان از زال
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین‌سخن درآ
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آکنیدن

(کَ دَ) (مص م.) آکندن.

آکو

(اِ.) = اگو: بوم، جغد.

آکواریوم

[ فر. ] (اِ.) مخزن شیشه‌ای که در آن آب می‌ریزند و انواع ماهی زینتی را در آن نگه داری می‌کنند، آبزی دان. (فره).

آکوستیک

(کُ سْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- دانش مربوط ب ه تولید و تراگسیل و دریافت اثرهای صوتی نظیر جذب و بازتاب و شکست، صوت - شناسی (فره).
۲- به کارگیری عایق‌های صوتی در ساختمان.

آکولاد

(کُ) [ فر. ] (اِ.) نمادی به شکل } {که هر گاه در طرفین یک عبارت ریاضی که معمولاً شامل کروشه‌است قرار گیرد، مقصود حاصل آن عبارت است ؛ ابرو (فره).

آکومولاتور

(کُ مُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاه الکتریکی که می‌توان مقداری برق در آن ذخیره کرد و به هنگام لزوم از آن پس گرفت. و آن انواع بسیار دارد مانند آکومولاتور سربی و غیره، انباره، خازن برق.

آکپ

(کُ) (اِ.) گرداگرد درون دهان ؛ لپ.

آککرا

(کِ) (اِ.) اکرکراهه، گیاهی است مانند بابونه با برگ‌های ریز و شاخه‌های نازک، طعم تند و تیزی دارد و ریشه کلفت آن در طب به کار می‌رود.

آگاه

[ په. ] (ص.)
۱- مطلع، باخبر.
۲- واقف، عارف، هوشیار، بیدار.

آگاهاندن

(دَ) (مص م.) آگاهانیدن.

آگاهی

۱ - (حامص.) خبر، اطلاع.
۲- دانش، معرفت.
۳- (اِ.) شعبه‌ای از نیروهای انتظامی که به کشف دزدی‌ها و جنایات می‌پردازد. در گذشته تأمینات می‌گفتند.

آگج

(گَ) (اِ.) نک آکج.

آگر

(گُ) (اِ.) نک آگور.

آگراندیسمان

[ فر. ] (اِمص.)
۱- فرآیند بزرگ کردن عکس به وسیله دستگاه مخصوصی در عکاسی.
۲- (عا.) بزرگ نمایی، شاخ و برگ دادن به مطالب.

آگرمان

(گْ رِ) [ فر. ] (اِ.) موافقت دولتی با سفارت شخصی از طرف دولت دیگر، پذیرش.

آگشتن

(گَ تَ) (مص م.) آغشتن.

آگفت

(گُ یا گِ) (اِ.) آسیب، صدمه، آفت.

آگنج

(گَ)
۱- (ص مف.) در ترکیب با کلمات معنی انباشته و پر کرده می‌دهد: جگر آگنج.
۲- (اِ.) روده گوسفند آکنده از گوشت پخته یا خوراکی‌های دیگر.

آگنده گوش

(گَ دِ) (ص. مر) اندرزناپذیر.

آگهی

(گَ) (حامص.)
۱- آگاهی، اطلاع.
۲- علم، معرفت.
۳- خبری که از جانب فردی یا مؤسسه‌ای در روزنامه‌ها و مجلات و رادیو و تلویزیون انتشار یابد و آن غالباً جنبه تبلیغاتی دارد.


دیدگاهتان را بنویسید