دیوان حافظ – بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد

حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند

هیچ رویی نشود آینهٔ حجلهٔ بخت
مگر آن روی که مالَند در آن سُمِّ سمند

گفتم اسرارِ غمت هر چه بُوَد گو می‌باش
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند؟

مَکُش آن آهویِ مُشکینِ مرا ای صیّاد
شرم از آن چشمِ سیه دار و مَبَندَش به کمند

منِ خاکی که از این در نَتَوانَم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لبِ آن قصرِ بلند؟

بازمَستان دل از آن گیسویِ مُشکین حافظ
زان که دیوانه همان به که بُوَد اندر بند



  شاهنامه فردوسی - رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اباطیل

( اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ باطل ؛ سخنان یاوه و بیهوده، چیزهای باطل.

دیدگاهتان را بنویسید