دیوان حافظ – بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد

حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند

هیچ رویی نشود آینهٔ حجلهٔ بخت
مگر آن روی که مالَند در آن سُمِّ سمند

گفتم اسرارِ غمت هر چه بُوَد گو می‌باش
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند؟

مَکُش آن آهویِ مُشکینِ مرا ای صیّاد
شرم از آن چشمِ سیه دار و مَبَندَش به کمند

منِ خاکی که از این در نَتَوانَم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لبِ آن قصرِ بلند؟

بازمَستان دل از آن گیسویِ مُشکین حافظ
زان که دیوانه همان به که بُوَد اندر بند



  دیوان حافظ - چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد
نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اضافه

(اِ فِ یا فَ) [ ع. اضافه ] (مص م.)۱ - افزودن.
۲- در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه‌ای است به کلمه دیگر برای تمام کردن معنی.

اضحی

(اَ حا) [ ع. ] (اِ.) عیدقربان، دهم ذی حجه.

اضداد

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ضد.۱ - چیزهای مخالف و مغایر یکدیگر.
۲- آنان که با هم ناموافقند.

اضراب

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) روی گردانیدن، رخ تافتن.

اضرار

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) ضرر رساندن، گزند رساندن.

اضراس

(اَ) [ ع. ] (اِ.) جِ ضرس ؛ دندان‌ها.

اضطراب

(اِ طِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) پریشان حال شدن.
۲- لرزیدن.
۳- (اِمص.)آشفتگی، بی تابی.

اضطرار

(اِ طِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بیچاره شدن.
۲- (اِمص.)درماندگی.۳ - (مص م.) بیچاره کردن.

اضطراری

(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب.)
۱- منسوب به اضطرار.
۲- ضروری، الزامی.

اضطرام

(اِ ط ِ) [ ع. ] (مص ل.)
۱- زبانه زدن آتش.
۲- در رسیدن پیری.

اضعاف

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- سُست کردن، ضعیف کردن.
۲- دو برابر کردن.

اضعف

(اَ عَ) (ص تف.) سست تر، ناتوان تر.

اضل

(اَ ض ِ) [ ع. ] (ص تف.) گمراه تر، به ضلالت تر.

اضلاع

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ضلع.
۱- پهلوها.
۲- در هندسه هر یک از خطوط جوانب یک سطح.

اضلال

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) گمراه ساختن، به بیراهه افکندن.

اضمار

( اِ ) [ ع. ] (مص م.) نهفتن، نهان داشتن.

اضمحلال

(اِ مِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) نیست شدن.
۲- از هم پاشیدن.
۳- (اِمص.) نابودی.

اضیاف

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ضیف ؛ مهمان‌ها.

اضیق

(اَ ض ِ) [ ع. ] (ص تف.) تنگ تر، دشوارتر.

اطابه

(اِ بِ یا بَ) [ ع. اطابه ] (مص م.)
۱- پاک کردن.
۲- خوشبوی کردن.
۳- حلال و پاکیزه کردن.
۴- خوشمزه کردن طعام.


دیدگاهتان را بنویسید