دیوان حافظ – بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد

حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند

هیچ رویی نشود آینهٔ حجلهٔ بخت
مگر آن روی که مالَند در آن سُمِّ سمند

گفتم اسرارِ غمت هر چه بُوَد گو می‌باش
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند؟

مَکُش آن آهویِ مُشکینِ مرا ای صیّاد
شرم از آن چشمِ سیه دار و مَبَندَش به کمند

منِ خاکی که از این در نَتَوانَم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لبِ آن قصرِ بلند؟

بازمَستان دل از آن گیسویِ مُشکین حافظ
زان که دیوانه همان به که بُوَد اندر بند



  دیوان حافظ - بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اس

(اُ سّ) [ ع. ] (اِ.) اساس، شالوده.

اس اس

(اِ. اِ)(اِ.) (آلما.) مخفف شوتز اشتانل، عنوان سازمان مخوف هیتلری. پس از پایان جنگ جهانی دوم دادگاه نورنبرگ این سازمان را سازمانی جنایت کار خواند.

اس. دبلیو

(اِ. دَ بِ) [ انگ. ]S.W (اِ.) موج کوتاه (رادیو).

اسائت

(اِ ئِ) [ ع. ] (مص م.)نک اسائه.

اسائه

(اِ ئِ) [ ع. اسائه ] (مص ل.)
۱- بدی کردن.
۲- بدی کردن به کسی. ؛~ ء ادب بی ادبی کردن، هتک حرمت کردن.

اساتید

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ استاد؛ استادان.

اسار

(اَ یا اِ) [ ع. ]
۱- (مص م.) اسیر کردن.
۲- چیزی را به بند کشیدن.
۳- (اِمص.) اسیری، بردگی.
۴- (اِ.) بند، دوال.

اسارت

(اَ یا اِ رَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) دربند کردن.
۲- (اِمص.) بردگی.

اساری

( اُ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسیر؛ اسیران.

اساریر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اَسرار. ججِ سِرُ به معنی خط‌های کف دست و پیشانی، چین و شکن روی پوست چهره و دست.

اساس

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پی، بنیاد، شالوده.
۲- یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان.

اساس نامه

(اَ. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) قانونی که برای اداره یک انجمن یا مجلس یا سازمان اجتماعی و سیاسی تنظیم شده باشد.

اساساً

(اَ سَ نْ) [ ع. ] (ق.) از بن، از اصل.

اساسی

(اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)بنیادین، اصولی.

اساطیر

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسطوره ؛ افسانه‌ها، افسانه‌های باستان درباره خدایان و پهلوانان.

اساطین

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسطوانه.
۱- ستون‌ها، ارکان.
۲- مجازاً بزرگان، برجستگان.

اسافل

(اَ فِ) [ ع. ] (ص. اِ.) جِ اَسفل ؛ فرو - دستان. (طبقه پست)، زیردستان.

اساقفه

(اَ قِ فِ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسقف ؛ کشیشان مسیحی.

اسامی

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ اسم ؛ نام‌ها، اسم‌ها.

اسانس

( اِ ) [ فر. ] (اِ.) جوهر و عصاره گل هاو گیاهان، عطر مایه (فره).


دیدگاهتان را بنویسید