دیوان حافظ –  ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

ای پستهٔ تو خنده زده بر حدیثِ قند
مشتاقم از برای خدا یک شِکَر بخند

طوبی ز قامتِ تو نیارد که دَم زند
زین قصّه بگذرم که سخن می‌شود بلند

خواهی که برنخیزدت از دیده رودِ خون
دل در وفایِ صحبتِ رودِ کسان مَبَند

گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی
ما نیستیم معتقدِ شیخِ خودپسند

ز آشفتگیِ حالِ من آگاه کِی شود؟
آن را که دل نگشت گرفتارِ این کمند

بازارِ شوق گرم شد آن سروْقد کجاست؟
تا جانِ خود بر آتش رویش کُنم سپند

جایی که یارِ ما به شِکَرخنده دَم زند
ای پسته کیستی تو، خدا را به خود مخند

حافظ چو تَرکِ غمزهٔ تُرکان نمی‌کنی
دانی کجاست جای تو؟ خوارزم یا خُجَند





  دیوان حافظ - بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر
حیف اوقات که یک سر به بطالت برود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اجتناب

(اِ تِ) [ ع. ] (مص ل.) احتراز، خودداری کردن.

اجتهاد

(اِ تِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) سعی کردن، کوشیدن،
۲- (اِمص.) سعی، کوشش.
۳- استنباط مسایل شرعی از قرآن و حدیث.

اجتیاز

( اِ ) [ ع. ] (مص ل.) گذر کردن.

اجحاف

( اِ ) [ ع. ] (مص م.)
۱- ستم کردن، تعدی کردن.
۲- کار بر کسی تنگ گرفتن.

اجداد

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جد؛ نیاکان.

اجدادی

(~.) [ ع - فا. ] (ص نسب.) منسوب به اجداد، آن چه پیوسته و مربوط به نیاکان است.

اجدر

(اَ دَ) [ ع. ] (ص تف.) سزاوارتر، شایسته تر.

اجدع

(اَ دَ) [ ع. ] (ص.) کسی که بینی وی رابریده باشند.

اجدل

(اَ دَ)
۱- (اِ.) از مرغان شکاری.
۲- (ص.) محکم و سخت و به هم پیچیده.

اجر

( اَ ) [ ع. ]
۱- (اِ.) مزد، اجرت.
۲- ثواب.
۳- (مص م.) مزد دادن.

اجراء

( اِ ) [ ع. ]
۱- (مص م.) انجام دادن کار.
۲- به اجراء گذاشتن حکم صادر شده.
۳- مستمری و حقوق مقرر کردن برای کسی.
۴- (اِ.) وظیفه، مستمری.

اجرام

( اَ ) [ ع. ] (اِ.)
۱- جِ جِرم ؛ تن‌ها، اجسام.
۲- ستارگان.
۳- جِ جُرم ؛ گناهان.

اجراییات

(اِ) [ ع. اجرائیُات ] (ص نسب.) مؤنث اجرایی.
۱- اداره‌ای در سازمان راهنمایی و رانندگی که وظیفه اش رسیدگی به امور مربوط به تخلفات و شکایت‌های رانندگی، جریمه‌ها و صدور برگ عدم خلافی است.
۲- سازمانی در قوه قضاییه برای اجرای ...

اجراییه

(اِ یِ) [ ع. اجرائیه ] (ص نسب.) مؤنث اجرایی. ؛ ورقه ~ ورقه‌ای است که به منظور آگاهی کسی که اجرا علیه اوست، از طرف اجراء دادگستری یا ثبت به وی ابلاغ و پس از مهلت ...

اجرت

(اُ رَ) [ ع. اجره ] (اِ.)
۱- مزد، دستمزد.
۲- کرایه.

اجری

(اِ ی ') (اِ.) [ ع. ] نک اجراء.

اجری کردن

(~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م.) موظف کردن.

اجزاء

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جزء و جزو؛ پاره‌ها، بهره‌ها.

اجساد

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جسد؛ بدن‌ها، تن‌ها، جسم‌ها.

اجسام

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ جسم ؛ تن‌ها، کالبدها.


دیدگاهتان را بنویسید