دیوان حافظ – ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاک‌دانِ غم
زین جا به آشیانِ وفا می‌فرستمت

در راهِ عشق مرحلهٔ قُرب و بُعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر
در صحبتِ شمال و صبا می‌فرستمت

تا لشکرِ غمت نکند مُلکِ دل خراب
جانِ عزیزِ خود به نوا می‌فرستمت

ای غایب از نظر که شدی هم‌نشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت

در رویِ خود تَفَرُّجِ صُنع خدای کن
کآیینهٔ خدای‌نما می‌فرستمت

تا مطربان ز شوقِ مَنَت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت

ساقی بیا که هاتفِ غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

حافظ، سرودِ مجلس ما ذکرِ خیرِ توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت







  شاهنامه فردوسی - فرستادن فريدون منوچهر را به جنگ تور و سلم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
«سلمان ساوجی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آن سر

(سَ) (اِ.) کنایه از: آن دنیا، آخرت.

دیدگاهتان را بنویسید