دیوان حافظ – ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سویِ هاروتِ بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب
بیمار باز پرس که در انتظارمت

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار
بر بویِ تخمِ مِهر که در دل بکارمت

خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد
مِنّت پذیرِ غمزهٔ خنجر گذارمت

می‌گریم و مرادم از این سیلِ اشک‌بار
تخمِ محبّت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل
در پای دم‌به‌دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ توست
فِی‌الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت




  دیوان حافظ - غلام نرگس مست تو تاجدارانند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

عقلم از خانه به دررفت و گر می این است
دیدم از پیش که در خانه دینم چه شود
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

ی

(پس.) این حرف به آخر اسم ملحق شود برای افاده نسبت بین دو چیز و آن برای معانی متعدد بود.
۱- مطلق نسبت، و آن بر چند قسم است:الف - نسبت به مکان: شیرازی، اصفهانی، رامسری. ب - نسبت به چیز: ارغوانی، پرنیانی، زعفرانی. ج - نسبت به شخص: اسرافیلی.
۲- سازندگی و فروشندگی را رساند: کبابی، چلوپزی.
۳- اتصاف و دارندگی را رساند به جای «ور»، «مند»: هنری = هنرمند و نامی = نامور.
۴- معنی فاعلی دهد: خونی = خون کننده، خون ریزنده.
۵- معنی مفعولی دهد: زندانی = به زندان انداخته.
۶- گاه به آخر مصدر اضافه شود و معنی لیاقت دهد:خوردنی، پوشیدنی، سوختنی.

دیدگاهتان را بنویسید