دیوان حافظ – اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست

اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست

اگر چه عرض هنر پیشِ یار بی‌ادبیست
زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست

پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست

در این چمن گلِ بی خار کس نچید آری
چراغِ مصطفوی با شرارِ بولَهَبیست

سبب مپرس که چرخ از چه سِفله‌پرور شد
که کام‌بخشی او را بهانه بی‌سببیست

به نیم جو نخرم طاقِ خانقاه و رِباط
مرا که مَصطَبه ایوان و پای خُم طَنَبیست

جمالِ دختر رَز نورِ چشمِ ماست مگر
که در نقابِ زُجاجی و پردهٔ عِنَبیست

هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مستِ خرابم، صلاح بی‌ادبیست

بیار می که چو حافظ هزارم استظهار
به گریهٔ سحری و نیازِ نیم شبیست




  دیوان حافظ - ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گل

(گُ) [ په. ] (اِ.)
۱- عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ‌های تغییر شکل یافته به وجود آمده‌است. گل ممکن است سلول‌های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول‌های یک جنس (نر و یا ماده) را دربرداشته باشد. اکثر گل‌ها دارای رنگ‌های مختلف و بوی مطبوع می‌باشند و زیبایی خاصی دارند و از این جهت به عنوان زینت نگه داری می‌شوند.
۲- به طور عام هر گیاه علفی گل دار.
۳- غنچه وا شده، غنچه شکفته.
۴- مطلق گُل سرخ.
۵- اخگر، شعله.
۶- خوب، دوست داشتنی.
۷- محبوب، معشوق.
۸- هر چیز زیبا و محبوب.
۹- نوایی است از موسیقی قدیم.
۱۰ - قسمت مرکزی هندوانه که خوش خوراک تر است.
۱۱ - چهره سرخ و خوش آب و رنگ.
۱۲ - اشکال هندسی شش گوشه و هشت گوشه و ده گوشه و دوازده گوشه و غیره که در خاتم سازی به کار می‌رود. ؛~ از ~ کسی شکفتن چهره کسی از شادی درخشیدن. ؛ ~ سرسبد کنایه از: نمونه اعلاء، نمونه بهترین. ؛~کاشتن کنایه از: هنرنمایی کردن، کار نظرگیری انجام دادن.

دیدگاهتان را بنویسید