دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  شاهنامه فردوسی - آمدن سام به ديدن رستم
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ترک ما سوی کس نمی‌نگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پشت بند

(~. بَ) (اِمر.)
۱- هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد.
۲- (عا.) آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند.
۳- کوله بار.
۴- (ق.) بلافاصله، بی درنگ.

دیدگاهتان را بنویسید