دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  شاهنامه فردوسی - رفتن كنيزكان رودابه به ديدن زال زر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای گل از خون رهی پروا چه داری؟ کان ضعیف
پر شکسته طایر بی آشیانی بیش نیست
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

پزشکی

(~.)
۱- (حامص.) طبابت، معالجه بیماران.
۲- (ص نسب.) منسوب به پزشک، طبی. ؛~ قانونی شاخه‌ای از فن پزشکی که از شناسایی آسیب‌های ناشی از جنایات بحث می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید