دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  شاهنامه فردوسی - آغاز داستان سهراب‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

با هر ستاره‌ای سر و کار است هر شبم
از حسرت فروغ رخ همچو ماه تو
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

وا

(عا.) = وای:
۱- کلمه‌ای که به هنگام شدت مرض و احساس درد و رنج گویند.
۲- در موقع تأسف خوردن استعمال شود.
۳- در مورد تعجب به کار رود (بیشتر در تداول خانم‌ها).

دیدگاهتان را بنویسید