دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  دیوان حافظ - آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

نقد

(نَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره. ؛ ~ ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی.
۲- پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید. مق نسیه.
۳- (اِ.) سکه فلزی، پول رایج.

دیدگاهتان را بنویسید