دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  دیوان حافظ - به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

گشنیز

(گِ) [ په. ] (اِ.)
۱- گیاهی است یک ساله با گل‌های سفید و چتری، از سبزی‌های خوردنی که مزه آن تند است.
۲- ورقی دربازی که خال‌های آن شبیه برگ گشنیز است، خاج.

دیدگاهتان را بنویسید