دیوان حافظ – اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی‌اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پِی‌اش فتنه‌ها برانگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد

و گر به رهگذری یک دَم از وفاداری
چو گَرد در پِی‌اش افتم چو باد بُگْریزد

و گر کنم طلبِ نیم بوسه صد افسوس
ز حُقِّهٔ دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگسِ تو می‌بینم
بس آبروی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق، دامِ بلاست
کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

تو عمر خواه و صبوری که چرخِ شعبده باز
هزار بازی از این طُرفه‌تر برانگیزد

بر آستانهٔ تسلیم سر بِنِه حافظ
که گر ستیزه کنی، روزگار بستیزد





  شاهنامه فردوسی - پادشاهى نوذر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی
همچو نیلوفر بشاخ نسترن پیچیده ام
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

کمینفرم

(کُ فُ) [ فر. ] (اِ.) سازمان کمونیسم بین الملل واسطه ارتباط احزاب کمونیستی جهان که پس از جنگ دوّم جهانی به جای کمینترن تأسیس شد.

دیدگاهتان را بنویسید