دیوان حافظ – اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح

اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح
صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح

سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات
بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الاِصباح

ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص
از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح

ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان
که آشنا نکند در میان آن، مَلّاح

لبِ چو آبِ حیاتِ تو هست قُوَّتِ جان
وجودِ خاکیِ ما را از اوست ذکرِ رَواح

بداد لعلِ لبت بوسه‌ای به صد زاری
گرفت کام دلم زو به صد هزار اِلحاح

دعای جانِ تو وردِ زبان مشتاقان
همیشه تا که بُوَد متّصل مَسا و صَباح

صَلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ
ز رند و عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح


  شاهنامه فردوسی - رزم كردن رستم با سه شاه و رها شدن كاوس از بند
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرامشی ز فراموشی تو می‌خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم ترا
«صائب تبریزی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ایلغامیشی

[ تر - مغ. ] (حامص.)
۱- هجوم بردن، ایلغار کردن.
۲- تجسُس، تفتیش.

ایلول

[ سر. ] (اِ.) دوازدهمین ماه سال سریانی، مطابق سپتامبر فرنگی.

ایلچی

[ تر. ] (اِمر.) = ایلجی:
۱- فرستاده مخصوص، سفیر.
۲- مأموری که برای انجام دادن امور دیوانی سفر می‌کرد (ایلخانان، صفویه و قاجاریه)، ج. ایلچیان.

ایما

[ ع. ایماء ]
۱- (مص م.) اشاره کردن.
۲- (اِمص.) اشاره، کنایه.

ایماق

(اُ) [ تر. ] (اِ.) قبیله، دودمان. ج. ایماقات.

ایمان

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ یمین ؛ سوگندها.

ایمان

[ ع. ]
۱- (مص م.) گرویدن، باور داشتن.
۲- ایمن کردن، امان دادن.
۳- (اِمص.) اعتقاد.

ایماژ

[ فر. ] (اِ.) نقش، انگاره، تصویر ذهنی.

ایماژیسم

[ فر. ] (اِ.) = تصویرگرایی: نام مکتبی در شعر که از مکتب کلاسیک و سمبولیسم فرانسه ناشی شده‌است و از ویژگی‌های آن شعر آزاد و بیان اندیشه‌ها و حالت‌های عاطفی و تصویرهای دقیق و روشن است.

ایمن

(اَ مَ) [ ع. ]
۱- (اِ.) جانب راست.
۲- (ص.) میمون، خجسته.

ایمن

(مِ) [ ع. ] (ص.)
۱- محفوظ، مصون.
۲- سالم، در سلامت.
۳- رستگار.

ایمه

(اِ مَ) [ په. ] (ق.) اکنون، این دم.

ایمونولوژی

(مُ نُ لُ) [ فر. ] (اِ.) دانشی که به بررسی واکنش ایمنی جانداران در برابر آنتی ژن‌های بیگانه و نحوه ایجاد مصونیت در برابر عوامل بیماری زا می‌پردازد.

ایمیل

(اِ مِ یْ) [ انگ. ] (اِ.) = ای میل: پست الکترونیکی.

این

[ په. ] (ص. ضم.)
۱- ضمیر اشاره برای نزدیک. مق. آن.
۲- مورد اشاره یا گفتگو: این کار درست نیست.

این جانب

(نِ) [ فا - ع. ]
۱- (ق.) این طرف، این سو.
۲- (اِمر.) شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد.

این طور

(طُ) [ فا - ع. ] (ق مر.) چنین، اینچنین. ؛که ~ در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند.

ایناس

[ ع. ]
۱- (مص م.) انس دادن.
۲- اُنس گرفتن.
۳- (اِمص.) دمسازی.

ایناغ

( اَ ) [ تر. ] (اِ.) نک ایناق.

ایناق

( اَ ) [ تر. ] (اِ.) ندیم، مقرب، مصاحب. ج. ایناقان.


دیدگاهتان را بنویسید