دیوان حافظ – المنة لله که در میکده باز است

المنة لله که در میکده باز است

اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او رویِ نیاز است

خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مَجاز است

از وی همه مستی و غرور است و تَکَبُر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرمِ راز است

شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَمِ جانان
کوته نتوان کرد که این قِصه دراز است

بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی
رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است

در کعبهٔ کویِ تو هر آن کس که بیاید
از قبلهٔ ابرویِ تو در عینِ نماز است

ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است




در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گوژپشت

(~. پُ) (ص.) کسی که پشتش قوز و برآمدگی دارد.

گوگ

(اِ.) تکمه گریبان، گوی گریبان. گوگه و گوک و گوکه و قوقه نیز گویند.

گوگار

(اِ.) جعل، سرگین غلطان.

گوگال

(اِ.) جعل، سرگین غلطان.

گوگرد

(گِ) [ په. ] (اِ.) عنصری با علامت شیمیایی S، جامد و زردرنگ و قابل اشتعال، معادن آن بیشتر نزدیک کوه‌های آتشفشان است، در صنعت کبریت سازی مصرف زیاد دارد.

گوی

(اِ.)
۱- جسمی که فاصله همه نقطه‌های سطح آن تا مرکزش برابر است، کره.
۲- توپی که از یک ماده سخت و تو پر است و در برخی از بازی‌ها به کار می‌رود.

گوی بردن

(بُ دَ) (مص ل.) پیش افتادن.

گوی در افکندن

(دَ. اَ کَ دَ) (مص ل.) به مبارزه طلبیدن.

گویا

(ص فا.) گوینده، سخن گو.

گویا

(ق.) واژه‌ای که برای ظن و احتمال به کار رود. مثل: گویا او ایرانی است.

گویر

(گَ) (ص.) پاکار، پیشکار.

گویس

(گَ) (اِ.)۱ - ظروف شیر و ماست و دوغ.
۲- چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه.

گویش

(یِ) (اِمص.) گفتن، گفتار.

گوینده

(یَ دِ) (اِفا.)
۱- سخنگو.
۲- آن که شغلش در رادیو و تلویزیون گویندگی است.

گویندگی

(یَ دِ) (حامص.)
۱- سخن گویی، نطق.
۲- خوانندگی (آواز)، قوالی.

گویی

(ق.) قید شک و تردید. به معنی گویا، پنداری.

گپ

(گَ) (اِ.) سخن، حرف، گفتگوی دوستانه.

گپ

(~.) (ص.) گنده و ستبر، کلان.

گپ

(گُ) (اِ.) گونه.

گپ زدن

(گَ. زَ دَ) (مص ل.) سخن گفتن، حرف زدن.


دیدگاهتان را بنویسید