دیوان حافظ – آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد

وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد

گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد

بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

در کفِ غصه دوران، دلِ حافظ خون شد
از فراقِ رُخَت ای خواجه قوامُ الدین، داد








  شاهنامه فردوسی - كشته شدن ايرج بر دست برادران‏
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیده‌ای
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

انداختن

(اَ تَ) [ په. ]
۱- (مص م.) افکندن، پرتاب کردن.
۲- چیزی را به هدف زدن، هدف قرار دادن.
۳- در جایی منزل کردن.
۴- راندن، طرد کردن.
۵- فرش کردن، گستردن.
۶- مقدّر ساختن.۷ - (عا.) جنس نامرغوب را به جای جنس خوب فروختن، کلاه گذاشتن.
۸- طرح کردن، مطرح ساختن.
۹- (مص ل.) مشورت کردن.
۱۰ - کاستن، کسر کردن.

دیدگاهتان را بنویسید