دیوان حافظ – آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسارِ تو را رنگِ گل و نسرین داد
صبر و آرام توانَد به منِ مسکین داد

وان که گیسویِ تو را رسمِ تَطاول آموخت
هم تواند کَرَمَش دادِ منِ غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع بُبریدم
که عنانِ دلِ شیدا به لبِ شیرین داد

گنجِ زر گر نَبُوَد، کُنجِ قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد

بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

در کفِ غصه دوران، دلِ حافظ خون شد
از فراقِ رُخَت ای خواجه قوامُ الدین، داد








  دیوان حافظ - کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بگفتمی که بها چیست خاک پایش را
اگر حیات گران مایه جاودان بودی
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

هالی

(اِ.) ستاره دنباله دار منظومه شمسی با مدار گردشی برابر ۷۶ سال.

هامال

(اِ. ص.) نک. همال.

هامان سوز

(اِمر.) روز چهاردهم از ماه آذار (دوم) که در آن روز یهودیان صورتک‌ها می‌ساختند به نام‌هامان (وزیر خشایار شا) و بر دار می‌کشیدند و سپس آن‌ها را می‌سوزاندند.

هاماوران

(وَ) (اِ.) نام کشور یمن.

هامش

(مِ) [ ع. ] (اِ.) حاشیه کتاب یا نامه.

هامن

(مُ) (اِ.) نک هامون.

هامه

(مِ یا مَ) [ ع. هامه ] (اِ.)
۱- سر هر چیز.
۲- پیشانی.
۳- فرق سر، تارک.
۴- رییس قوم، مهتر.

هامه

(مَّ) [ ع. هامه ] (اِ.) هر جانوری که دارای زهر کشنده باشد. ج. هوام.

هاموار

(ص.) هموار.

هامون

[ په. ] (اِ.)= هامُن:
۱- دشت، صحرا، زمین هموار.
۲- خشکی.

هامی

(ص.) سرگشته، حیران.

هامیان

(اِ.) نک. همیان.

هامین

(اِ.) وزنی است برابر بیست و پنج استار.

هان

(شب جم.) به هوش باش! کلمه‌ای که برای آگاه کردن به کار می‌رود.

هاهای

(اِصت.)
۱- هیاهو، شور و غوغا.
۲- فریاد و ناله ماتم زدگان.

هاو

(صت.) کلمه‌ای است که در هنگام حمله بر دشمن بر زبان رانند.

هاون

(وَ) [ په. ] (اِ.) ظرفی آهنی یا سنگی که در آن چیزی را می‌کوبند یا می‌سایند.

هاونان

(وَ) (اِ.) یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار: زئوتر، هاونن، اتروخش، فربرتر، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه‌است.

هاویه

(یِ) [ ع. هاویه ] (اِ.) جهنم.

هاپو

(اِ.) سگ (در تداول کودکان).


دیدگاهتان را بنویسید