دیوان حافظ – آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد

از سَرِ کُشتهٔ خود می‌گذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد

ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
آفتابیست که در پیش سَحابی دارد

چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سَهی سَروِ تو را تازه‌تر آبی دارد

غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا می‌ریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد

آب حَیوان اگر این است که دارد لبِ دوست
روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد

چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد

جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد

کِی کُنَد سویِ دلِ خستهٔ حافظ نظری
چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد






  دیوان حافظ - سحر بلبل حکایت با صبا کرد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آب نبات

(نَ) (اِمر.) نوعی شیرینی که با شیره شکر سازند. ؛ ~ چوبی آب نبات مخصوص کودکان که معمولاً دسته چوبی یا پلاستیکی دارد. ؛ ~ قیچی آب نباتی که پیش از سرد شدن آن را به صورت مفتول باریکی درمی آورند و با قیچی به قطعات کوچک تقسیم می‌کنند. ؛ ~ کشی آب نباتی که هنگام خوردن یا گاز زدن کِش می‌آید.

دیدگاهتان را بنویسید