دیوان حافظ – آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد

از سَرِ کُشتهٔ خود می‌گذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد

ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
آفتابیست که در پیش سَحابی دارد

چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سَهی سَروِ تو را تازه‌تر آبی دارد

غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا می‌ریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد

آب حَیوان اگر این است که دارد لبِ دوست
روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد

چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد

جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد

کِی کُنَد سویِ دلِ خستهٔ حافظ نظری
چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد






  شاهنامه فردوسی - رزم بارمان و قباد و كشته شدن قباد
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

گوالیدن

(گُ دَ) (مص ل.) رشد کردن، بالیدن.

گوانجی

(گُ) (ص مر.) دلیر، پهلوان.

گوانگله

(گُ لَ یا لِ) (اِ.) تُکمه.

گواه

(گُ) (ص.) شاهد، دلیل، برهان.

گواهی

(~.) (حامص.) شهادت، تأیید و تصدیق درستی یا نادرستی امری.

گواهی خواستن

(~. خا تَ) (مص م.) شاهد خواستن.

گواهی دادن

(~. دَ) (مص ل.)شهادت دادن.

گواهی نامه

(~. مِ) (اِمر.)
۱- پایان نامه تحصیلی.
۲- جواز رانندگی ماشین.

گواچو

(گُ) (اِ.) ریسمانی است که از درختی آویزند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند؛ گواچه، تاب، گازره، بادپیچ.

گواژ

(گَ) (اِ.) مسخرگی، مزاح.

گواژه

(گُ ژَ یا ژِ) (اِ.)
۱- طعنه، سرزنش.
۲- شوخی، مزاح.

گوایی

(گُ) (حامص.) گواهی دادن، شهادت.

گوبروت

(بُ) (ص مر.) احمق، گاوریش.

گوبلن

(لَ) (اِ.) نوعی گلدوزی با نخ ضخیم رنگی روی طرح‌های آماده.

گوت

(گَ یا گُ) [ آرا. سر. تر. ] (اِ.)کفل، سرین.

گوترو

(گُ) (ق مر.) به قیمت مقطوع و بی آنکه وزن کرده یا شمرده شود.

گوتیگ

(گُ تِ) [ فر. ] (اِ.) شیوه معماری اروپای باختری از قرن ۱۲ تا ۱۶ م. که از ویژگی‌های آن تکرار عناصر بلندی ساختمان و به کارگیری تاق‌های نوک تیز و شیشه‌های پر نقش و نگار بود.

گوج

[ تر. ] (اِ.) زور، قدرت.

گوج

(گَ وَ) (اِ.) صمغ درخت.

گوجه

(گُ جِ) (اِ.) درختی است از تیره گل سرخیان که میوه آن کوچک و آبدار، دارای پوست نازک به رنگ سبز یا سرخ و یک هسته سخت است.


دیدگاهتان را بنویسید