دیوان حافظ – آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست، جام دارد
سلطانیِ جَم، مُدام دارد

آبی که خِضِر، حیات از او یافت
در می‌کده جو، که جام دارد

سررشتهٔ جان، به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد

ما و مِی و زاهدان و تقوا
تا یار، سرِ کدام دارد

بیرون ز لبِ تو ساقیا نیست
در دور، کسی که کام دارد

نرگس همه شیوه‌های مستی
از چشمِ خوشت به وام دارد

ذکرِ رخ و زلف تو دلم را
وردی‌ست که صبح و شام دارد

بر سینهٔ ریشِ دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد

در چاهِ ذَقَن چو حافظ ای جان
حُسنِ تو دو صد غلام دارد








  شاهنامه فردوسی - لشكر كشيدن زال سوى افراسياب
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

مصمت

(مُ مَ) [ ع. ] (اِمف.)
۱- چیزی که داخلش پر باشد.
۲- زخمی که از اندرون پر شده و دو لب آن به هم آمده باشد.
۳- دربسته.
۴- دیوار بی درز.
۵- اسبی که رنگ‌های پوستش با هم مخلوط نباشد.
۶- جامد از ابریشم خالص و کمرنگ.

دیدگاهتان را بنویسید