دیوان حافظ – آن پیک نامور که رسید از دیار دوست

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست

آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست

خوش می‌دهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش می‌کند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست

دل دادمش به مژده و خِجلَت همی‌برم
زین نقدِ قلبِ خویش که کردم نثارِ دوست

شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز
بر حسبِ آرزوست همه کار و بارِ دوست

سیرِ سپهر و دورِ قمر را چه اختیار؟
در گردشند بر حَسَبِ اختیار دوست

گر بادِ فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغِ چَشم و رهِ انتظارِ دوست

کُحلُ الجَواهری به من آر ای نسیمِ صبح
زان خاکِ نیکبخت که شد رهگذارِ دوست

ماییم و آستانهٔ عشق و سرِ نیاز
تا خوابِ خوش که را بَرَد اندر کنارِ دوست

دشمن به قصدِ حافظ اگر دم زند چه باک؟
مِنَّت خدای را که نیَم شرمسارِ دوست



  شاهنامه فردوسی - ستایش پیامبر
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

چنین که از همه سو دام راه می‌بینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

اجر

( اَ ) [ ع. ]
۱- (اِ.) مزد، اجرت.
۲- ثواب.
۳- (مص م.) مزد دادن.

دیدگاهتان را بنویسید