دیوان حافظ – آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
آن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفت

دور از رخِ تو دم به دم از گوشهٔ چشمم
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت

از پای فتادیم چو آمد غمِ هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت

احرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم؟ چو از مروه صفا رفت

دی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دید
هیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفت

ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دارِ فنا رفت




  دیوان حافظ - برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی
دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم
«رهی معیری»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید

آزرم

(زَ) [ په. ] (اِ.)۱ - داد، انصاف.۲ - شرم، حیا.
۳- رفق، مدارا.
۴- شفقت، رحم.
۵- حرمت، عزت.
۶- مهر و محبت.
۷- طرف - داری ، جانب داری، رودربایستی.۸ - فضیلت، تقوی.
۹- یاد، ذکر.
۱۰ - اندیشه، دل مشغولی.
۱۱ - تاب، طاقت.
۱۲ - سلامت، راحت.
۱۳ - اندوه، غم.
۱۴ - ظاهر، آشکارا.
۱۵ - نکبت.

دیدگاهتان را بنویسید