دیوان حافظ – آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
آن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفت

دور از رخِ تو دم به دم از گوشهٔ چشمم
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت

از پای فتادیم چو آمد غمِ هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت

احرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم؟ چو از مروه صفا رفت

دی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دید
هیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفت

ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دارِ فنا رفت




  دیوان حافظ - قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

یوم

(یَ یا یُ) [ ع. ] (اِ.) روز. ج. ایام.

یوم البعث

(یَ یا یُ مُ لْ بَ) [ ع. ] (اِمر.) روز رستخیز، روز قیامت.

یوم الحساب

(~ُ. لú ح) [ ع. ] (اِمر.) روز قیامت، روز شمار.

یوم الدین

(~.) [ ع. ] (اِمر.) روز قیامت، روزشمار.

یوم القرار

(~. قَ) [ ع. ] (اِمر.) روز قیامت، روز رستخیز.

یوم الله

(~ُ لْ لا) [ ع. ] (اِمر.) روز مقدس، روز گرامی.

یوم الموعود

(~. مَ) [ ع. ] (اِمر.) روز قیامت، روز رستخیز.

یومیه

(یُ یِ) [ ع - فا. ] (ق.) روزانه، مخارج روزانه.

یون

(اِ.) نمد زین، روپوش زین.

یون

(یُ) [ فر. ] (اِ.) اتم یا گروهی از اتم‌های باردار است که یک یا چند الکترون از دست داده‌است.

یونت ئیل

[ تر. ] (اِ.) هفتمین سال از دوره ۱۲ ساله ترکی.

یونجه

(یُ جِ) [ تر. ] (اِ.) گیاهی است از نوع اسپرس که خوراک چهارپایان است.

یونسکو

(نِ کُ) [ انگ. ]Unesco (اِ.) سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی.

یونولیت

(یُ نُ) [ انگ. ] (اِ.) نام تجاری ماده‌ای سبک و متخلخل و معمولاً سفید که در بسته بندی و عایق کاری کاربرد دارد، فیبر سفید.

یونیسف

(س) [ انگ. ]Unicef (اِ.) سازمانی وابسته به سازمان ملل متحد که هدفش کمک به بهداشت کودکان و مادران است.

یوگا

[ سنس. ] (اِ.) مجموعه‌ای از تمرین‌های بدنی برای تأمین تن درستی و به دست آوردن قدرت روحی.

یویو

(یُ یُ) (اِ.) نوعی اسباب بازی کودکان.

یک

(~.) (ص)۱ - تنها و بی همتا.
۲- نخست، اول.
۳- (کن.) درجه بالا، بسیار خوب.

یک

(یَ یا یِ) [ په. ] (اِ.) نخستین شماره اعداد، واحد.

یک اسبه

(~. اَ بِ) (اِ.) (ص مر.)
۱- دارای یک اسب.
۲- یک تنه، به تنهایی.
۳- (اِ.) آفتاب.


دیدگاهتان را بنویسید