شاهنامه فردوسی – گفتار اندر مردن فريدون

گفتار اندر مردن فريدون

      

چو اين كرده شد روز برگشت بخت            بپژمرد برگ كيانى درخت‏

         كرانه گزيد از بر تاج و گاه            نهاده بر خود سر هر سه شاه‏

         پر از خون دل و پر ز گريه دو روى            چنين تا زمانه سر آمد بروى‏

         فريدون شد و نام از و ماند باز            بر آمد برين روزگار دراز

         همان نيكنامى به و راستى            كه كرد اى پسر سود بر كاستى‏

         منوچهر بنهاد تاج كيان            بزنّار خونين ببستش ميان‏

         بر آيين شاهان يكى دخمه كرد            چه از زرّ سرخ و چه از لاژورد

  دیوان حافظ - به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

         نهادند زير اندرش تخت عاج            بياويختند از بر عاج تاج‏

         بپدرود كردنش رفتند پيش            چنانچون بود رسم آيين و كيش‏

         در دخمه بستند بر شهريار            شد آن ارجمند از جهان زار و خوار

         جهانا سراسر فسوسى و باد            بتو نيست مرد خردمند شاد

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آهن پوش

(~.) (ص مر.) کسی که زره آهنین به تن دارد.

آهن گذار

(هَ. گُ) (ص مر.) کسی که تیر را از آهن بگذراند.

آهنج

(هَ) (ص فا.) در ترکیب با کلمات معنای «بیرون آورنده» «برکشنده» می‌دهد مانند: میخ آهنج، جان آهنج.

آهنجیدن

(هَ دَ) [ په. ] (مص م.)۱ - بیرون آوردن.
۲- کندن، برکندن.

آهنگ

(هَ) [ په. ] (اِ.)
۱- قصد، عزم.
۲- حمله، صولت.
۳- نوا، لحن.
۴- فحوی، مفاد.
۵- سان، گونه، روش.
۶- قطعه موسیقی.
۷- هر صدای موزون.
۸- میزان تغییر چیزی در طول زمان، روند.

آهنگ کردن

(هَ. ک دَ) (مص ل.) قصد کردن، عزم کردن.

آهنگر

(~. گَ) [ په. ] (اِ. ص.) کسی که پیشه اش ساختن آلات و ادوات آهنی است، حداد.

آهنگساز

(هَ)(اِ. ص.) سازنده آهنگ، موسیقی - دانی که آهنگ بساز د.

آهنگی

(هَ) (ص.) جنگی، جنگجو.

آهنین

(هَ) (ص نسب.)
۱- آهنی، از جنس آهن.
۲- (کن.) بسیار توانا و قوی.

آهو

[ په. ]
۱- (اِ.) عیب، نقص.
۲- بیماری، مرض.
۳- (ص.) بد، ناپسند.

آهو

بره (بَ رِّ) (اِمر.) بچه آهو.

آهو

[ په. ] (اِ.) جانوری از خانواده تهی - شاخان، جزو راسته نشخوارکنندگان که اقسام مختلف دارد و عموماً دونده بسیار سریع و چابک و دارای دست و پای بلند و چشمان زیباست، غزال، مارال. ؛ پشت ...

آهوانگیز

(اَ) (ص فا.) کسی که شکار را به سوی شکارچی هدایت می‌کند.

آهوتک

(تَ)(ص مر.)
۱- اسب تندرو، آهودو نیز گویند.
۲- هر حیوانی که مانند آهو بدود.

آهودل

(دِ) (ص مر.) ترسو، بزدل.

آهوفغند

(فَ غَ) (ص مر.) آهوجه ؛ آنکه مانند آهو جست و خیز کند.

آهومند

(مَ) (ص مر.)
۱- مریض، بیمار.
۲- معیوب، ناقص.

آهون

(اِ.) رخنه، نقب.

آهون بر

(بُ) (ص مر.) نقب زن.


دیدگاهتان را بنویسید