شاهنامه فردوسی – گفتار اندر زادن دختر ايرج‏‏

گفتار اندر زادن دختر ايرج‏‏

      

          بر آمد برين نيز يك چندگاه            شبستان ايرج نگه كرد شاه‏

         يكى خوب چهره پرستنده ديد            كجا نام او بود ماه آفريد

         كه ايرج برو مهر بسيار داشت            قضا را كنيزك ازو بار داشت‏

         پرى چهره را بچه بود در نهان            از آن شاد شد شهريار جهان‏

         از آن خوب رخ شد دلش پر اميد            بكين پسر داد دل را نويد

         چو هنگامه زادن آمد پديد            يكى دختر آمد ز ماه آفريد

         جهانى گرفتند پروردنش            بر آمد بناز و بزرگى تنش‏

  دیوان حافظ - آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

         مر آن ماه رخ را ز سر تا بپاى            تو گفتى مگر ايرجستى بجاى‏

         چو بر جست و آمدش هنگام شوى            چو پروين شدش روى و چون مشك موى‏

         نيا نام زد كرد شويش پشنگ            بدو داد و چندى بر آمد درنگ‏

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

خنک نسیم معنبر شمامه‌ای دلخواه
که در هوای تو برخاست بامداد پگاه
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کیان

(کُ) (اِ.) خیمه گردی که به یک ستون برپا باشد.

کیانا

(اِ.)
۱- طبیعت، اصل هر چیز.
۲- هر یک از طبایع چهارگانه.

کیانی

(کَ) (ص نسب.) منسوب به کیان. سلطنتی، شاهی.

کیاگن

(کَ گَ) (ص مر.)۱ - بی معنی، نامناسب.
۲- درشت، ناهموار.

کیایی

(حامص.)
۱- پادشاهی.
۲- بزرگی، سروری.
۳- ولایت.

کیبیدن

(کِ بِ دَ) (مص ل.) از راه برگشتن، منحرف شدن، از جایی به جایی کشیدن.

کیبیده

(دَ یا دِ) (اِمف.)
۱- به یکسو رفته، کناره گرفته.
۲- از جایی به جایی شده.
۳- تحاشی کرده.
۴- انحراف یافته، منحرف.
۵- فریفته (به عشق).

کیخ

(اِ.) چرکی که در گوشه‌های چشم پیدا شود.

کیخسروی

(کَ خُ رَ) (اِ.) نام لحنی از لحن -‌های باربد.

کید

(کَ یا کِ) [ ع. ] (مص ل.) مکر، فریب.

کید آور

(~. وَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) مکار، حیله گر.

کیر

(اِ.) اندام تناسلی نر به ویژه انسان که ادرار و منی از طریق سوراخی در سر آن دفع می‌شود، نره، ذکَر، قضیب. ؛به ~ گاو زدن در پخش مالی یا چیزی اسراف کردن.

کیز

(کِ) (اِ.) نمد.

کیس

(کَ یُِ) [ ع. ] (ص.) زیرک، خردمند، هوشیار.

کیس

(اِ.) (عا.)چین خوردگی لباس یا پارچه.

کیس

(کِ یْ) [ انگ. ] (ص.)
۱- وضعیت، سرگذشت و حالت، مورد، نمونه.
۲- جعبه - ای که اجزای اصلی سخت افزاری رایانه براساس طرحی خاص در آن جای داده شود، محفظه، کازه. (فره).

کیس خوردن

(خُ دَ) (مص ل.) چین خوردن.

کیست

[ فر. ] (اِ.) کیسه‌ای با جدار غشایی در بافت‌ها، دارای ماده مایع یا نیمه جامد که ممکن است طبیعی یا مرضی باشد.

کیسه

(س) (اِ.)
۱- پارچه‌ای که اطراف آن را دوخته باشند تا بتوان چیزی در آن ریخت.
۲- جیب. ؛ ~ دوختن برای چیزی طمع کردن در آن چیز. ؛ از ~ی خلیفه بخشیدن کنایه از: از جیب دیگری ...

کیسه بر

(~. بُ) (ص فا.) دزد، جیب بُر.


دیدگاهتان را بنویسید