شاهنامه فردوسی – گفتار اندر زادن دختر ايرج‏‏

گفتار اندر زادن دختر ايرج‏‏

      

          بر آمد برين نيز يك چندگاه            شبستان ايرج نگه كرد شاه‏

         يكى خوب چهره پرستنده ديد            كجا نام او بود ماه آفريد

         كه ايرج برو مهر بسيار داشت            قضا را كنيزك ازو بار داشت‏

         پرى چهره را بچه بود در نهان            از آن شاد شد شهريار جهان‏

         از آن خوب رخ شد دلش پر اميد            بكين پسر داد دل را نويد

         چو هنگامه زادن آمد پديد            يكى دختر آمد ز ماه آفريد

         جهانى گرفتند پروردنش            بر آمد بناز و بزرگى تنش‏

  دیوان حافظ - سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند

         مر آن ماه رخ را ز سر تا بپاى            تو گفتى مگر ايرجستى بجاى‏

         چو بر جست و آمدش هنگام شوى            چو پروين شدش روى و چون مشك موى‏

         نيا نام زد كرد شويش پشنگ            بدو داد و چندى بر آمد درنگ‏

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

اریغارون

(اِ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی از تیره مرکبان که جزو گیاهان علفی نواحی معتدل اروپا و آمریکا می‌باشد. در حدود ۷۰ گونه از این گیاه شناخته شده که همگی آن‌ها دارای گل‌هایی مجتمع به شکل خوشه در انتهای ساقه ...

اریکه

(اَ کِ) [ ع. ] (اِ.) تخت، سریر.

اریگاتور

(اِ تُ) [ فر. ] (اِ.) ظرف فلزی یا لعابی با لوله لاستیکی برای تنقیه یا شستشوی مجرای ادرار.

از

( اَ) [ په. ] (حراض.)۱ - علامت مفعول غیر - صریح یا باواسطه.
۲- علامت ابتدا و آغاز.
۳- در، اندر.
۴- برای، بهر، به سبب.
۵- نسبت به، در مقایسه با.
۶- به دلیل، به علت.
۷- در، اندر.
۸- از سویی، ...

از

دیده و دندان (اَ. دِ. وَ. دَ)(ق.) با کمال میل و رغبت.

از

( اِ ) (اِ.)(عا.) گریه، زاری. معمولاً با ترکیب اِز و جِز می‌آید.

از

پای درآوردن (~. دَ. وَ دَ) (مص م.)
۱- شکست دادن، از بین بردن.
۲- بی نهایت خسته کردن.

از آب درآمدن

(اَ. دَ. مَ دَ) (مص ل.) نتیجه دادن، مشخص شدن نتیجه نهایی کار یا عملی.

از بر

(اَ. بَ رِ) (ق.) بالای، برفرازِ.

از بر

(اَ. بَ) (اِ.)
۱- از حفظ، از حافظه.
۲- به یاد سپرده شده.

از بن دندان

(~. بُ نِ دَ) (ق.) به رضا و رغبت.

از بن گوش

(~. بُ نِ) (ص.)نهایت کمال اطاعت، فرمانبرداری.

از جا در رفتن

(اَ. دَ. رَ تَ)(مص ل.) خشمگین شدن، عصبانی شدن.

از جا شدن

(~. شُ دَ) (مص ل.) متغیر گشتن، خشمگین شدن.

از جان گذشته

(~. گُ ذَ تِ) (ص مر.) آن که برای مردن و کشته شدن آماده‌است.

از خشت افتادن

(اَ. خِ. اُ دَ) (مص ل.) متولد شدن، به دنیا آمدن.

از خود خالی شدن

(~. خُ. شُ دَ) (مص ل.) قالب تهی کردن، بی هوش شدن.

از خود راضی

(~. خُ) (ص مر.) خودخواه، خودپسند، پرافاده.

از دست رفتن

(اَ. دَ. رَ) (مص ل.)
۱- مردن، هلاک شدن.
۲- بی اختیار شدن.

از سر

(اَ سَ)
۱- (اِمر.) از آغاز، از ابتدا، از اول.
۲- (ق.) از نو، مجدداً باز هم، دوباره.


دیدگاهتان را بنویسید