شاهنامه فردوسی – گرفتن سهراب دژ سپيد را‏

گرفتن سهراب دژ سپيد را

        چو خورشيد بر زد سر از تيره كوه            ميان را ببستند تركان گروه‏

سپهدار سهراب نيزه بدست            يكى باركش باره بر نشست‏

سوى باره آمد يكى بنگريد            بباره درون بس كسى را نديد

بيامد در دژ گشادند باز            نديدند در دژ يكى رزمساز

بفرمان همه پيش او آمدند            بجان هر كسى چاره جو آمدند

چو نامه بنزديك خسرو رسيد            غمى شد دلش كان سخنها شنيد

گرانمايگان را ز لشكر بخواند            وزين داستان چند گونه براند

نشستند با شاه ايران بهم            بزرگان لشكر همه بيش و كم‏

  دیوان حافظ - به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

چو طوس و چو گودرز كشواد و گيو            چو گرگين و بهرام و فرهاد نيو

سپهدار نامه بر ايشان بخواند            بپرسيد بسيار و خيره بماند

چنين گفت با پهلوانان براز            كه اين كار گردد بما بر دراز

برين سان كه گژدهم گويد همى            از انديشه دل را بشويد همى‏

چه سازيم و درمان اين كار چيست            از ايران هم آورد اين مرد كيست‏

بر آن بر نهادند يك سر كه گيو            بزابل شود نزد سالار نيو

برستم رساند از اين آگهى            كه با بيم شد تخت شاهنشهى‏

گو پيل تن را بدين رزمگاه            بخواند كه اويست پشت سپاه‏

  شاهنامه فردوسی -  لشكر كشيدن كاوس با رستم‏‏

نشست آنگهى راى زد با دبير            كه كارى گزاينده بد ناگزير

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

اثر نماند ز من بی شمایلت آری
اری مؤثر محیای من محیاک
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

کوفیه

(یَّ) [ ع. کوفیه ] (اِ.) دستار چهار - گوشه‌ای که مردان عرب روی سر خود می‌ - اندازند و رشته‌ای مخصوص هم روی آن بر سر می‌گذارند که عقال نامیده می‌شود.

کول

(اِ.) گلیم و پلاس کهنه.

کول

(اِ.) پشت، به ویژه بخش بالای پشت انسان یا حیوان، گُرده.

کول

(اِ.)
۱- کتف، دوش.
۲- آبگیر، برکه.

کول کردن

(کَ دَ) (مص م.)(عا.) حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت.

کولا

(اِ.) = شولا: جامه‌ای پشمین که شبانان پوشند.

کولاب

(اِمر.) آبگیر، استخر.

کولاک

(اِ.) طوفان دریا، موج شدید و بزرگ.

کولاک کردن

(کَ دَ)(مص ل.)۱ - متلاطم شدن امواج دریا.
۲- (عا.) هنگامه به پا کردن.

کولخ

(لَ) (اِ.) آتشدان، منقل.

کولر

(لِ) ([ انگ. ] (اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا.

کولنج

(لَ) (اِ.) قولنج، درد کمر.

کولنگ

(لَ) (ص.) هیز، مخنث.

کوله

(لِ) باری که روی دوش حمل کنند.

کوله

(لَ) (ص.) احمق، نادان.

کوله پشتی

(لِ. پُ) (اِمر.) کیف یا کیسه‌ای که برای حمل بار بر پشت بندند.

کولی

(حامص.) سواری روی کول و پشت.

کولی

(کُ) (ص نسب.)
۱- دوره گرد، بیابانگرد.
۲- فاحشه.
۳- غرشمال، ارقه.

کولیت

(کُ) [ فر. ] (اِ.) ورم مخاط روده فراخ که معمولاً با عوارض دفع بلغم و خون و چرک همراه است، ورم قولون.

کولیدن

(دَ) (مص ل.) کندن، کاویدن زمین.


دیدگاهتان را بنویسید