شاهنامه فردوسی – گرفتن سهراب دژ سپيد را‏

گرفتن سهراب دژ سپيد را

        چو خورشيد بر زد سر از تيره كوه            ميان را ببستند تركان گروه‏

سپهدار سهراب نيزه بدست            يكى باركش باره بر نشست‏

سوى باره آمد يكى بنگريد            بباره درون بس كسى را نديد

بيامد در دژ گشادند باز            نديدند در دژ يكى رزمساز

بفرمان همه پيش او آمدند            بجان هر كسى چاره جو آمدند

چو نامه بنزديك خسرو رسيد            غمى شد دلش كان سخنها شنيد

گرانمايگان را ز لشكر بخواند            وزين داستان چند گونه براند

نشستند با شاه ايران بهم            بزرگان لشكر همه بيش و كم‏

  شاهنامه فردوسی - پادشاهى فريدون پانصد سال بود

چو طوس و چو گودرز كشواد و گيو            چو گرگين و بهرام و فرهاد نيو

سپهدار نامه بر ايشان بخواند            بپرسيد بسيار و خيره بماند

چنين گفت با پهلوانان براز            كه اين كار گردد بما بر دراز

برين سان كه گژدهم گويد همى            از انديشه دل را بشويد همى‏

چه سازيم و درمان اين كار چيست            از ايران هم آورد اين مرد كيست‏

بر آن بر نهادند يك سر كه گيو            بزابل شود نزد سالار نيو

برستم رساند از اين آگهى            كه با بيم شد تخت شاهنشهى‏

گو پيل تن را بدين رزمگاه            بخواند كه اويست پشت سپاه‏

  دیوان حافظ - دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

نشست آنگهى راى زد با دبير            كه كارى گزاينده بد ناگزير

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم
«مسکین بخارایی»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

ارژنگ

(~.) (اِ.) نام چاهی که افراسیاب، بیژن را در آن زندانی کرد.

ارک

(اَ) [ په. ] (اِ.) نک ارگ.

ارکان

( اَ ) [ ع. ] ( اِ.) جِ رکن.
۱- پایه‌ها.
۲- در نماز: تکبیره الاحرام، قیام، رکوع و سجود.

ارکاک

(اَ) [ ع. ] (مص ل.) باران نرم و ریزه باریدن.

ارکستر

(اُ کِ) [ فر. ] (اِ.) گروه نوازندگان مختلف که با هم یک قطعه موسیقی را اجرا کنند، سازگان (فره). ؛ ~سمفونیک ترکیبی از سازها به نحوی که قادر به اجرای آثاری با فرم سمفونی باشند. ؛ ...

ارکیده

(اُ دِ) [ فر. ] (اِ.) گیاهی از طایفه ثعلب که بعضی از انواع آن دارای گل‌های زیبا است و به عنوان گل زینتی در باغچه یا گلدان کاشته می‌شود.

ارگ

( اُ ) [ فر. ] (اِ.)
۱- ارغنون.
۲- نوعی ساز شبیه به پیانو اما کوچکتر از آن.

ارگ

( اَ ) [ په. ] (اِ.)قلعه کوچک میان قلعه بزرگ.

ارگاسم

(اُ) [ انگ. ] (اِ.) شور شهوانی، طغیان پیش از اوج لذت جنسی در زن‌ها.

ارگان

( اُ ) [ فر. ] (اِ.)۱ - کارمند.
۲- عضو، اندام.
۳- نشریه‌ای که بیان کننده اندیشه‌ها و دیدگاه‌های یک سازمان یا حزب خاص باشد، ترجمان. (فره).

ارگانوم

(اُ نُ) [ لا. ] (اِ.) نک ارغنون.

ارگانیسم

(اُ) [ فر. ] (اِ.) اندام، مجموع اجزاء تشکیل دهنده موجود زنده.

ارگانیک

(اُ) [ فر. ] (ص.)
۱- اندامی، عضوی، مربوط به اندام.
۲- آلی (شیمی).

ارگبد

(اَ بَ) (اِ.) رییس ارگ، دژبان (یکی از شغل‌ها و منصب‌های بزرگ در روزگار هخامنشیان و ساسانیان).

اریاح

( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ ریح ؛ بادها.

اریب

( اُ ) [ ع. ] (ص.)۱ - منحرف، کج.
۲- کجی.

اریب

( اَ ) [ ع. ] (ص.) خردمند، زیرک، دانا.

اریج

(اَ رِ) [ ع. ]
۱- (مص ل.) بوی خوش دادن.
۲- (اِ.) بوی خوش.

اریحیت

(اَ یَ حِ یَّ) [ ع. ] (مص جع.)
۱- عطا.
۲- شادمانی.
۳- خوش دلی.

اریش

( اَ ) (ص.) زیرک، عاقل.


دیدگاهتان را بنویسید