شاهنامه فردوسی – گرفتار شدن نوذر به دست افراسياب

گرفتار شدن نوذر به دست افراسياب

          چو بشنيد نوذر كه قارن برفت            دمان از پسش روى بنهاد و تفت‏

         همى تاخت كز روز بد بگذرد            سپهرش مگر زير پى نسپرد

         چو افراسياب آگهى يافت ز وى            كه سوى بيابان نهادست روى‏

         سپاه انجمن كرد و پويان برفت            چو شير از پسش روى بنهاد و تفت‏

         چو تنگ اندر آمد بر شهريار            همش تاختن ديد و هم كارزار

         بدان سان كه آمد همى جست راه            كه تا بر سر آرد سرى بى‏كلاه‏

         شب تيره تا شد بلند آفتاب            همى گشت با نوذر افراسياب‏

  دیوان حافظ - دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

         ز گرد سواران جهان تار شد            سرانجام نوذر گرفتار شد

         خود و نامداران هزار و دويست            تو گفتى كشان بر زمين جاى نيست‏

         بسى راه جستند و بگريختند            بدام بلا هم بر آويختند

         چنان لشكرى را گرفته ببند            بياورد با شهريار بلند

         اگر با تو گردون نشيند براز            هم از گردش او نيابى جواز

         همو تاج و تخت بلندى دهد            همو تيرگى و نژندى دهد

         بدشمن همى ماند و هم بدوست            گهى مغز يابى ازو گاه پوست‏

         سرت گر بسايد بابر سياه            سرانجام خاك است از و جايگاه‏

  دیوان حافظ - صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

         و زان پس بفرمود افراسياب            كه از غار و كوه و بيابان و آب‏

         بجوييد تا قارن رزم زن            رهايى نيابد ازين انجمن‏

         چو بشنيد كو پيش ازان رفته بود            ز كار شبستان بر آشفته بود

         غمى گشت ازان كار افراسياب            ازو دور شد خورد و آرام و خواب‏

         كه قارن رها يافت از وى بجان            بران درد پيچيد و شد بدگمان‏

         چنين گفت با ويسه نامور            كه دل سخت گردان بمرگ پسر

         كه چو قارن كاوه جنگ آورد            پلنگ از شتابش درنگ آورد

  دیوان حافظ - صوفی بیا که آینه صافیست جام را

         ترا رفت بايد ببسته كمر            يكى لشكرى ساخته پر هنر

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آنتریک

(تِ) [ ازفر. ] (اِمص.)
۱- تحریک، توطئه.
۲- ماجرای هیجان انگیز در یک داستان و نمایش یا فیلم که باعث جلب توجه یا علاقه می‌شود.

آنتن

(تِ) [ فر. ] (اِ.)دستگاهی برای پخش یا دریافت امواج الکترومغناطیسی.

آنتی بیوتیک

[ فر. ] (اِمر.) به ماده‌ای که مانع ادامه حیات و تکثیر و رشد دسته‌ای از باکتری‌ها و عوامل بیماری زا شود گویند، پادزهر، پادزیست (فره).

آنتی تز

(تِ) [ فر. ] (اِ.) دومین طرف از مجموعه تز، آنتی تز و سنتز، وجود یا قضیه‌ای که در برابر تز قرار می‌گیرد یا آن را نقض می‌کند، برابرنهاد.

آنتی هیستامین

[ انگ. ] (اِ.) دارویی که بازدارنده برخی آثار هیستامین به ویژه نقش آلرژی زای آن باشد، ضد هیستامین. (فره).

آنتیک

[ فر. ] (ص.)
۱- دیرینه، باستانی، عتیقه (فره).
۲- (عا.) باارزش، قیمتی.
۳- (عا.) بسیار بد، سخت زشت و کریه.

آنجا

(اِ.) آن مکان، مکان مورد اشاره یا مورد نظر.

آند

(نُ دْ) [ انگ. ] (اِ.) مسیری که جریان برق مثبت طی می‌کند تا در قطب منفی وارد الکترولیت شود. اصطلاحاً قطب مثبت.

آندوتوکسین

(دُ تُ) [ فر. ] (اِ.) سمی که در باکتری وجود دارد و تنها پس از تجزیه یا مردن یا متلاشی شدن یاخته باکتریایی آزاد می‌شود، درون زهرابه. (فره).

آندودرم

(دُ دِ رْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- درونی ترین لایه از سه لایه زاینده اولیه جنین جانور که بخشی از لوله گوارش و ریه‌ها و ساختارهای مربوط از آن پدید آید.
۲- درونی ترین لایه پوست که مانند غلافی بافت آوندی ...

آندوسپرم

(دُ پِ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند، خورش. (فره).

آندوسکوپی

(دُ سْ کُ) [ فر. ] (اِمص.) معاینه مجراها و حفره‌های داخلی بدن با درون بین (آندوسکوپ)، درون بینی. (فره).

آندون

(ق.)
۱- آن جا.
۲- بدان سوی، بدان جهت.
۳- آنچنان.

آنرمال

(نُ) [ فر. ] (ص.) نابهنجار، غیرعادی.

آنزیم

[ فر. ] (اِ.) گروهی از پروتئین‌های کاتالیزی که یاخته‌های زنده آن‌ها را تولید می‌کنند و حد واسط فرایندهای شیمیایی حیات هستند، زی مایه. (فره.)

آنسه

[ ع. آنسه ] (اِفا.) مؤنث آنس، زن نیکو، خانم. ج. اوانس، آنسات.

آنسیلین

(اِ.) مایعی است بی رنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر می‌شود و در آب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است و نشانه آن در شیمی ۲ NH 5 H ۶ C است. ...

آنسیکلوپدی

(لُ پِ) [ فر. ] (اِ.) = انسیکلوپدی: دایره المعارف، کتابی که تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی یک زبان به ترتیب حروف هجا در آن نوشته شده‌است.

آنفارکتوس

[ فر. ] (اِ.) قسمتی از بافت (قلب یا کلیه) که شریان مشروب کننده آن بسته باشد.

آنفولانزا

(فُ) [ فر. ] (اِ.)نوعی بیماری ویروسی مسری که نشانه‌های آن سردرد، تب، کم اشتهایی، ضعف و کوفتگی عمومی، سرفه و عطسه‌است.


دیدگاهتان را بنویسید