شاهنامه فردوسی – پرسيدن همسر مهراب از دستان ويژگيهاى او را

پرسيدن همسر مهراب از دستان ويژگيهاى او را

چنان بد كه مهراب روزى پگاه            برفت و بيامد از ان بارگاه‏

         گذر كرد سوى شبستان خويش            همى گشت بر گرد بستان خويش‏

         دو خورشيد بود اندر ايوان او            چو سيندخت و رودابه ماه روى‏

         بياراسته همچو باغ بهار            سراپاى پر بوى و رنگ و نگار

         شگفتى برودابه اندر بماند            همى نام يزدان بروبر بخواند

         يكى سرو ديد از برش گرد ماه            نهاده ز عنبر بسر بر كلاه‏

         بديبا و گوهر بياراسته            بسان بهشتى پر از خواسته‏

  دیوان حافظ - مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست

         بپرسيد سيندخت مهراب را            ز خوشاب بگشاد عناب را

         كه چون رفتى امروز و چون آمدى            كه كوتاه باد از تو دست بدى‏

         چه مردست اين پير سر پور سام            همى تخت ياد آيدش گر كنام‏

         خوى مردمى هيچ دارد همى            پى نامداران سپارد همى‏

         چنين داد مهراب پاسخ بدوى            كه اى سرو سيمين بر ماه روى‏

         بگيتى در از پهلوانان گرد            پى زال زر كس نيارد سپرد

         چو دست و عنانش بر ايوان نگار            نه بينى نه بر زين چنو يك سوار

  شاهنامه فردوسی - گفتار اندر زادن زال

         دل شير نر دارد و زور پيل            دو دستش بكردار درياى نيل‏

         چو بر گاه باشد در افشان بود            چو در جنگ باشد سر افشان بود

         رخش پژمراننده ارغوان            جوان سال و بيدار و بختش جوان‏

         بكين اندرون چون نهنگ بلاست            بزين اندرون تيز چنگ اژدهاست‏

         نشاننده خاك در كين بخون            فشاننده خنجر آبگون‏

         از آهو همان كش سپيدست موى            بگويد سخن مردم عيب جوى‏

         سپيدى مويش بزيبد همى            تو گوئى كه دلها فريبد همى‏

         چو بشنيد رودابه آن گفت گوى            بر افروخت و گلنارگون كرد روى‏

  شاهنامه فردوسی - رسيدن زال به يارى مهراب

         دلش گشت پر آتش از مهر زال            از و دور شد خورد و آرام و هال‏

         چو بگرفت جاى خرد آرزوى            دگر شد براى و بآيين و خوى‏

      

   ‏

                       

در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
«حافظ»

فرهنگ معین

واژه مورد نظر خود را جستجو کنید
جستجوی واژه

لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

آنتریک

(تِ) [ ازفر. ] (اِمص.)
۱- تحریک، توطئه.
۲- ماجرای هیجان انگیز در یک داستان و نمایش یا فیلم که باعث جلب توجه یا علاقه می‌شود.

آنتن

(تِ) [ فر. ] (اِ.)دستگاهی برای پخش یا دریافت امواج الکترومغناطیسی.

آنتی بیوتیک

[ فر. ] (اِمر.) به ماده‌ای که مانع ادامه حیات و تکثیر و رشد دسته‌ای از باکتری‌ها و عوامل بیماری زا شود گویند، پادزهر، پادزیست (فره).

آنتی تز

(تِ) [ فر. ] (اِ.) دومین طرف از مجموعه تز، آنتی تز و سنتز، وجود یا قضیه‌ای که در برابر تز قرار می‌گیرد یا آن را نقض می‌کند، برابرنهاد.

آنتی هیستامین

[ انگ. ] (اِ.) دارویی که بازدارنده برخی آثار هیستامین به ویژه نقش آلرژی زای آن باشد، ضد هیستامین. (فره).

آنتیک

[ فر. ] (ص.)
۱- دیرینه، باستانی، عتیقه (فره).
۲- (عا.) باارزش، قیمتی.
۳- (عا.) بسیار بد، سخت زشت و کریه.

آنجا

(اِ.) آن مکان، مکان مورد اشاره یا مورد نظر.

آند

(نُ دْ) [ انگ. ] (اِ.) مسیری که جریان برق مثبت طی می‌کند تا در قطب منفی وارد الکترولیت شود. اصطلاحاً قطب مثبت.

آندوتوکسین

(دُ تُ) [ فر. ] (اِ.) سمی که در باکتری وجود دارد و تنها پس از تجزیه یا مردن یا متلاشی شدن یاخته باکتریایی آزاد می‌شود، درون زهرابه. (فره).

آندودرم

(دُ دِ رْ) [ فر. ] (اِ.)
۱- درونی ترین لایه از سه لایه زاینده اولیه جنین جانور که بخشی از لوله گوارش و ریه‌ها و ساختارهای مربوط از آن پدید آید.
۲- درونی ترین لایه پوست که مانند غلافی بافت آوندی ...

آندوسپرم

(دُ پِ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند، خورش. (فره).

آندوسکوپی

(دُ سْ کُ) [ فر. ] (اِمص.) معاینه مجراها و حفره‌های داخلی بدن با درون بین (آندوسکوپ)، درون بینی. (فره).

آندون

(ق.)
۱- آن جا.
۲- بدان سوی، بدان جهت.
۳- آنچنان.

آنرمال

(نُ) [ فر. ] (ص.) نابهنجار، غیرعادی.

آنزیم

[ فر. ] (اِ.) گروهی از پروتئین‌های کاتالیزی که یاخته‌های زنده آن‌ها را تولید می‌کنند و حد واسط فرایندهای شیمیایی حیات هستند، زی مایه. (فره.)

آنسه

[ ع. آنسه ] (اِفا.) مؤنث آنس، زن نیکو، خانم. ج. اوانس، آنسات.

آنسیلین

(اِ.) مایعی است بی رنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر می‌شود و در آب کم محلول است و آن یکی از ترکیبات بنزین است و نشانه آن در شیمی ۲ NH 5 H ۶ C است. ...

آنسیکلوپدی

(لُ پِ) [ فر. ] (اِ.) = انسیکلوپدی: دایره المعارف، کتابی که تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی یک زبان به ترتیب حروف هجا در آن نوشته شده‌است.

آنفارکتوس

[ فر. ] (اِ.) قسمتی از بافت (قلب یا کلیه) که شریان مشروب کننده آن بسته باشد.

آنفولانزا

(فُ) [ فر. ] (اِ.)نوعی بیماری ویروسی مسری که نشانه‌های آن سردرد، تب، کم اشتهایی، ضعف و کوفتگی عمومی، سرفه و عطسه‌است.


دیدگاهتان را بنویسید